واژه‌نامه‌ی سنجشگرانه‌اندیشی

مقدمه

(۱) هدف این واژه‌نامه: بسیاری از خوانندگان کتاب‌های سنجشگرانه‌اندیشی یا شرکت‌کنندگان در کلاس‌ها و کارگاه‌های سنجشگرانه‌اندیشی با واژه‌هایی برخورد می‌کنند که معنایشان برای آنها روشن نیست و همین ناروشنی گاه موجب سردرگمی خوانندگان و سرخوردگی آنها از ادامه‌ی یادگیری سنجشگرانه‌اندیشی می‌شود. هدف این واژه‌نامه این است که واژه‌ها و اصطلاحات پرکاربرد در سنجشگرانه‌اندیشی را تعریف کند و/یا توضیح دهد.

(۲) از آنجا که سنجشگرانه‌اندیشی با بسیاری حوزه‌های دیگر (به‌ویژه شاخه‌های مختلف فلسفه) پیوند دارد، قاعدتاً مرز دقیقی بین واژگان سنجشگرانه‌اندیشی و آن حوزه‌ها وجود ندارد. لذا، این واژه‌نامه صرفاً شامل پرکاربردترین اصطلاحات سنجشگرانه‌اندیشی (از قبیل «استدلال» و «مغالطه» و …) نیست؛ بسیاری از مدخل‌های آن به اصطلاحات فلسفی‌ و غیرفلسفی‌ای اختصاص دارد که گرچه ممکن است در همه‌ی کتاب‌های سنجشگرانه‌اندیشی یافت نشوند اما آشنایی با آنها مطمئناً برای تعمیق سنجشگرانه‌اندیشی سودمند و شاید حتی ضروری است (مثال: توجیه، آزمایش فکری، شبه‌علم، برهان خلف، تحقیق‌پذیری، ابطال‌پذیری، سوگیری شناختی، و …).

(۳) این واژه‌نامه با مراجعه به منابع مختلف تهیه شده است. به همین دلیل، میان برخی واژگان و مفاهیم همپوشانی وجود دارد. برای مثال تعریف «استدلال تجربی» (برگرفته از کتاب شفاف اندیشیدن) با تعریف «استدلال استقرایی» (برگرفته از Kemp 2010) بسیار نزدیک است. به همین دلیل، و به دلایل دیگر، منبع یا منابع بیشتر مدخل‌ها در انتهای آنها ذکر شده است. بسیاری از مدخل‌های این واژه‌نامه بر اساس کتاب «شفاف اندیشیدن» و دیگر کتاب‌های «مجموعه‌ی راهنمای اندیشه‌ورزان» نوشته شده‌اند، اما برای تعریف و توضیح بسیاری از واژگان فلسفی از منابع دیگری فرهنگ فلسفی آکسفورد، فرهنگ فلسفی کمبریج، دانشنامه‌ی فلسفلی استنفورد، فرهنگ فلسفی راتلج، و … که فهرستشان در پایان آمده استفاده شده است. از آنجا که هدف این واژه‌نامه کمک به کسانی است که آشنایی اندکی با فلسفه دارند، سعی کرده‌ام از میان تعریف‌های فرهنگ‌ها و دانشنامه‌های گوناگون آن تعریفی را انتخاب کنم که کمتر تخصصی باشد و فهمش برای خواننده‌ی ناآشنا با فلسفه آسان‌تر باشد.

(۴) با توجه به اینکه شمار مغالطه‌ها نسبتاً بالاست، در این واژه‌نامه صرفاً به تعریف و توضیح برخی از مغالطه‌ها اکتفا کرده‌ام. امیدوارم بتوانم واژه‌نامه‌ی جداگانه‌ای برای مغالطه‌ها در سایت قرار دهم یا در آینده مغالطه‌ها را نیز به مدخل‌های همین واژه‌نامه اضافه کنم.

(۵) برخی از واژه‌های تعریف شده در این واژه‌نامه نه جزو واژگان تخصصی سنجشگرانه‌اندیشی‌اند نه جزو واژگان تخصصی فلسفه یا روانشناسی شناخت و …، اما به دو دلیل مدخل‌هایی به آنها اختصاص داده‌ام: نخست اینکه کاربرد قابل ملاحظه‌ای در متون سنجشگرانه‌اندیشی دارند و دوم اینکه معنایشان در زبان انگلیسی غیرتخصصی برای خواننده‌ی غیرمتخصص تقریباً روشن است اما معنای ترجمه‌ی آنها برای خواننده‌ی فارسی‌زبان چندان روشن نیست و، گذشته از این، مترجمان و نویسندگان کتاب‌های فارسی از اصطلاحات متفاوتی برای اشاره به مفهومشان استفاده می‌کنند و همین ممکن است موجب سردرگمی خواننده، به‌ویژه خواننده‌ی تازه‌کار، شود: واژه‌هایی مثل «آتوریته»، «بافتار»، «خردپذیر»، «مفهومی‌سازی» و … .

(۶) نخست قصد داشتم این واژه‌نامه را به صورت کتاب چاپی منتشر کنم، اما با توجه به اینکه «پویایی» یکی از مهم‌ترین خصلت‌های هر واژه‌نامه‌ای است، تصمیم گرفتم در ابتدا آن را به صورت رایگان و اینترنتی منتشر کنم تا هم دستیابی به آن آسان‌تر باشد هم امکان پویایی آن (افزودن و اصلاح مدخل‌ها) وجود داشته باشد. شاید واژه‌نامه را پس از مدتی (و پس از ارتقای آن با بهره‌گیری از پیشنهادها و انتقادها) به صورت چاپی نیز منتشر کنم، اما نسخه‌ی رایگان و اینترنتی آن همواره اینجا در دسترس خواهد بود.

(۷) برای کمک به پویایی «واژه‌نامه‌ی سنجشگرانه‌اندیشی»، اگر واژه‌ی مهم و محوری‌‌ای در سنجشگرانه‌اندیشی می‌شناسید که در اینجا مدخلی بدان اختصاص نیافته در بخش نظرها یا به شیوه‌ای دیگر (از طریق یکی از شبکه‌های اجتماعی یا ایمیل) تذکر دهید تا به واژه‌نامه‌ی سنجشگرانه‌اندیشی اضافه شود. علاوه بر این، از هر نظر و پیشنهاد و نقد دیگری برای ارتقای این واژه‌نامه استقبال می‌کنم.

 

 

 

آتوریته

شخصی که دانش و شناختش دربارة یک موضوع بیشتر از بیشتر مردم است.

تعریف جامع‌تر:

کسی که به واسطة مقام، اختیار، قدرت، شهرت، نفوذ، یا خبرگی‌اش (یا ترکیبی از این‌ها) در جایگاهی قرار می‌گیرد که دیگران از او پیروی (نظری یا عملی) می‌کنند. به ویژگی یا مجموعه ویژگی‌هایی که موجب آتوریته‌شدن کسی می‌شود نیز آتوریته می‌گویند. مثال برای کاربرد نخست: آرش آتوریته است. مثال برای کاربرد دوم: آرش آتوریته دارد.

(منبع: شفاف اندیشیدن و تفکر نقادانه درباره‌ی مسائل اخلاقی)

 

آرزویی‌اندیشی

یعنی اینکه گمان کنیم یک نظر یا باور صادق است، چون من دوست دارم که صادق باشد. برای مثال، فرض کنید منوچهر دوست دارد جملة «منوچهر خوش‌اندام است» صادق باشد؛ و چون دوست دارد این جمله صادق باشد، گمان می‌کند که واقعاً صادق هست.

(منبع: تفکر نقادانه درباره‌ی مسائل اخلاقی)

 

آزمایش فکری

آزمایش فکری یعنی تصورکردن موقعیتی خیالی و غالباً ساختگی و غیرواقعی. هدف از آزمایش فکری این است که موضوعی را برای ما روشن کند.

برای مثال، رابرت نوزیک، برای روشن‌ساختن این موضوع که چه چیزی در زندگی ما ارزش بیشتری دارد آزمایش فکری زیر را پیشنهاد کرد. فرض کنید دستگاهی به اسم «دستگاه حس‌آفرین» وجود دارد که کارش «تولید واقعیت مجازی» است. وقتی به دستگاه نام‌برده وصل می‌شوید، این توهم را برای شما ایجاد می‌کند که دارید زندگی واقعی خودتان را می‌کنید، با این تفاوت که هر آنچه انجام می‌دهید یا برایتان رخ می‌دهد بی‌نهایت لذت‌بخش است؛ همه‌ی چیزهایی که در زندگی واقعی برایتان لذت‌بخش است را می‌توان در دستگاه حس‌آفرین به لذت‌بخش‌ترین شکل شبیه‌سازی کرد و تا زمانی که به دستگاه متصلید به‌راستی معتقدید که همه‌ی این رویدادهای لذتبخش واقعاً رخ می‌دهند. اکنون سؤال این است: «آیا مایلید تا پایان عمرتان به این دستگاه وصل شوید؟». آیا مایلید تا پایان عمر با این توهم زندگی کنید که هر آنچه برایتان رخ می‌دهد لذت‌بخش است، بدون اینکه حتی یک لحظه فکر کنید که همه‌ی اینها توهم است؟ بسیاری از افراد به این پرسش پاسخ منفی می‌دهند. اگر پاسخ شما نیز منفی باشد، معلوم می‌شود چیزهایی هستند که ارزششان برای شما بیش از تجربه‌ی لذت نامحدود است. این در حالی است که شاید تا قبل از انجام‌دادن «آزمایش دستگاه حس‌آفرین» این مطلب برایتان به‌هیچ‌وجه روشن نبود.

(منبع: اندیشیدن)

 

آزمایش آزمایشگاهی کنترل‌شده

در تحقیق درباره‌ی علت یک چیز، اگر پژوهش‌گر همه‌ی شرایط را کنترل کند، آزمایش آزمایشگاهی کنترل‌شده انجام داده است.

مثال:

آزمایشی که پژوهشگران روی موش‌ها انجام می‌دهند تا بفهمند که شیرین‌کننده‌های مصنوعی موجب سرطان می‌شوند یا نه. موش‌ها را به دو گروه کنترل و گروه آزمون تقسیم می‌کنند و سپس به هر دو گروه غذاهای یکسانی می‌دهند؛ تنها تفاوت غذاهایشان این است که عامل علّی در غذای یکی از گروه‌ها وجود دارد و در غذای گروه دیگر وجود ندارد. موش‌ها از یک خانواده انتخاب می‌شوند تا استعدادِ خاص یک خانواده برای سرطان هیچ تأثیری بر نتیجة آزمایش نداشته باشد. پژوهش‌گر می‌تواند اطمینانِ معقول داشته باشد که هیچ عامل علّی دیگری نمی‌تواند بر زندگی موش‌های آزمون تأثیر بگذارد. موش‌ها آزاد نیستند که بیرون بروند و کارهایی بکنند که از نظر پژوهش‌گر دور بماند. وقتی که آزمایش روی انسان‌ها انجام می‌شود، همیشه این امکان وجود دارد که آنها نتوانند به همة فعالیت‌ها، عادت‌ها، رفتارها، و … که می‌توانند ربط‌دار باشند اشاره کنند. از آنجا که پژوهش‌گر بر همة پدیده‌ها کنترل دارد، اگر تفاوتی میان گروه کنترل و گروه آزمون ایجاد شود، به‌سببِ آن یک تفاوتی است که در طول آزمایش میان دو گروه وجود داشته است.

(منبع: شفاف اندیشیدن)

 

آزمایش گروه کنترل/گروه آزمون

به تحقیق علّی که در آن پژوهش‌گر، بودن یا نبودن عامل عِلّی را کنترل می‌کند (یکی از گروه‌ها در معرضِ عاملی که پژوهش‌گر حدس می‌زند عامل علّی است قرار می‌گیرد و گروه دیگر در معرض این عامل قرار نمی‌گیرد) اما شرایط دیگر را کنترل نمی‌کند «آزمایش گروه کنترل/گروه آزمون» گفته می‌شود.

تفاوت با آزمایش آزمایشگاهی کنترل‌شده: در آزمایش آزمایشگاهی کنترل شده، علاوه بر عامل عِلّی، شرایط دیگر نیز کنترل می‌شوند.

مثال از آزمایش گروه کنترل/گروه آزمون:

فرض کنید یک آزمایشِ روانشناختی می‌خواهد به این پرسش پاسخ دهد که، از میان کسانی که در اتاق آبی‌رنگ مطالعه می‌کنند و کسانی که در اتاق سفید‌رنگ مطالعه می‌کنند، کدام یک مطلب را بهتر می‌فهمند. شرکت‌کنندگان به دو گروه کنترل و آزمون تقسیم می‌شوند. یکی از آنها را به اتاق آبی‌رنگ می‌فرستند و دیگری را به اتاق سفیدرنگ و به هردوی آنها متن یکسانی می‌دهند و در پایان میزان فهم مطلب توسط هر یک از آنها را می‌سنجند.

(منبع: شفاف اندیشیدن)

 

آفاقی

عینی؛ چیزی که مبنایش واقعیت است، نه ذهن ما. برای مثال، فاصلة میان تهران و اصفهان یک امر آفاقی است، چون به ذهن و سلیقة کسی بستگی ندارد. امّا خوشمزه یا بدمزه بودنِ سیب یک امر آفاقی نیست، چون به نظر و سلیقة شخصی هر کسی بستگی دارد.

(منبع: تفکر نقادانه درباره‌ی مسائل اخلاقی)

 

آفاقی‌نگری

دیدن امور به صورت آفاقی و بی‌طرفانه. بنگرید به آفاقی.

 

ابطال‌پذیری

قابل ابطال بودن؛ مفهوم محوری در فلسفه‌ی علم کارل ریموند پاپر. پاپر قائل بود که فضیلت محوری علم، در مقابل شبه‌علم، این نیست که فرضیه‌هایی مطرح می‌کند که به درجات مختلف توسط شواهد تأیید می‌شوند، بلکه این است که فرضیه‌هایش این قابلیت را دارند که به وسیله‌ی شواهد نفی شوند. به عبارت دیگر، فرضیه‌های علمی صادقانه با این امکان مواجه می‌شوند که آزموده شوند و اگر با تجربه انطباق نداشتند رد شوند.

(منبع: فرهنگ فلسفی آکسفورد)

 

ابهام

واژه یا جمله‌ی مبهم در سنجشگرانه‌اندیشی به واژه یا جمله‌ای گفته می‌شود که هیچ معنای مشخصی ندارد یا دامنه‌ی معناهایی که می‌توان به آن نسبت داد بسیار گسترده است.

مثال:

در سال ۲۰۰۳، ائتلاف بین‌المللی به رهبری آمریکا و انگلستان به عراق حمله کرد. جورج بوش و تونی بلر، رهبران آمریکا و انگلستان در آن زمان، برای توجیه حمله به عراق مدعی شدند که آن کشور «سلاح‌های کشتار جمعی» دارد. اما اصطلاح «سلاح‌های کشتار جمعی» اصطلاحی مبهم است (و حمله‌کنندگان به عراق از این ابهام استفاده کردند) و می‌تواند بسیاری از سلاح‌ها را شامل شود. (منبع: Kemp)

نیز بنگرید به چندپهلویی

(منبع: شفاف اندیشیدن و Kemp)

 

أثر دارونما

افراد، اگر باور داشته باشند که در معرض یک عامل علّی خاص قرار گرفته‌اند، احتمال دارد به گونه‌ای رفتار کنند که گویی واقعاً در معرضِ آن عامل علّی قرار گرفته‌اند؛ به این پدیده، اثر دارونما گفته می‌شود.

مثال:

اگر به کسی به جای شربت دارویی، آب‌میوه بدهند و بگویند این شربت موجب کاهش استرس می‌شود، و آن شخص مدتی پس از مصرف آبمیوه بگوید احساس می‌کنم شربت استرسم را کاهش داده است، به این اثر «اثر دارونما» گفته می‌شود.

(منبع: شفاف اندیشیدن)

 

اجتماعی‌سازی

فرایندی که اعضای یک فرهنگِ خاص، از طریق آن، نگرش‌ها، ارزش‌ها، و کنش‌های مناسب در آن فرهنگ را می‌آموزند.

(منبع: تفکر نقادانه درباره‌ی مسائل اخلاقی)

 

احتمال مشروط

احتمال مشروط گزاره‌ی الف، با توجه به شواهد ب (مجموعه‌ی مقدمه‌ها)، عبارت است از احتمال صادق بودن الف در صورتی که ب برقرار باشد (یعنی، در صورتی که همه‌ی مقدمه‌ها ذکر شده در ب صادق باشند). احتمال‌های مشروط باید با نادیده‌گرفتن هر گونه شواهدی که در ب نیستند و ممکن است به صدق الف ربط داشته باشند ارزیابی شود.

(منبع: Kemp)

 

احساساتی‌گری

نشان‌دادن احساسات، برانگیختن احساسات در مخاطب، تکیه به احساسات، یا تأثیرپذیری از احساسات در صورتی که نابجا باشد «احساساتی‌گری» نامیده می‌شود.

 

ارزش صدق

ارزش صدق عبارتی تخصصی در منطق جدید برای اشاره به صدق و کذب گزاره‌هاست. دانستن ارزش صدق یک جمله برابر است با دانستن اینکه آن جمله صادق است یا کاذب. این پرسش که «ارزش صدق گزاره‌ی الف چیست؟» یعنی «گزاره‌ی الف صادق است یا کاذب؟»

(منبع: شفاف اندیشیدن)

نیز بنگرید به صدق، کذب

 

استانداردسازی استدلال

استانداردسازی استدلال یعنی بازشناسی گزاره‌های اصلی تشکیل‌دهنده‌ی آن استدلال و مشخص‌کردن چگونگی رابطه‌ی آن گزاره‌ها. به عبارت دیگر، بیان یک استدلال به صورتی که گزاره‌ها، رابطه‌ی میان گزاره‌ها، و اینکه هر کدام چه نقشی در پشتیبانی نتیجه دارند به‌وضوح مشخص باشد استانداردسازی استدلال نامیده می‌شود.

مثال:

باید سعی کنیم دبیرستان‌ها تک‌جنسیتی باشند، نه مختلط. دبیرستان‌های تک‌جنسیتی نسبت به دبیرستان‌های مختلط کاراییِ بیشتری دارند زیرا حضور جنس مخالف باعث کاهش تمرکز دانش‌آموزان می‌شود. ضمناً، نیازهای دوران بلوغِ دختران و پسران با یکدیگر تفاوت دارد. و اگر دبیرستان‌های تک‌جنسیتی کارایی بیشتری دارند، باید سعی کنیم دبیرستان‌ها تک‌جنسیتی باشند، نه مختلط.

مثال بالا استدلالی است برای پشتیبانی این نتیجه که «باید سعی کنیم دبیرستان‌ها تک‌جنسیتی باشند، نه مختلط». دو مقدمه‌ی اصلی که این نتیجه را پشتیبانی می‌کنند اینها هستند: (۱) اینکه «دبیرستان‌های تک‌جنسیتی نسبت به دبیرستان‌های مختلط کارایی بیشتری دارند» و (۲) اینکه اگر دبیرستان‌های تک‌جنسیتی کارایی بیشتر دارند، باید سعی کنیم دبیرستان‌ها تک‌جنسیتی باشند، نه مختلط. اما خود مقدمه (۱) با دو مقدمه‌ی دیگر پشتیبانی شده است که آنها را با شماره‌های (۱/۱) و (۲/۱) شماره‌گذاری می‌کنیم. مقدمه‌ی (۱/۱) این است که «حضور جنس مخالف باعث کاهش تمرکز دانش‌آموزان می‌شود» و مقدمه‌ی (۲/۱) این است که «نیازهای دوران بلوغِ دختران و پسران با یکدیگر تفاوت دارد».

حال، اگر بخواهیم این استدلال را به شکل استاندارد نشان دهیم، به این صورت در می‌آید:

(۱/۱) حضور جنس مخالف باعث کاهش تمرکز دانش‌آموزان می‌شود.

(۲/۱) نیازهای دوران بلوغِ دختران و پسران با یکدیگر تفاوت دارد

(۱) دبیرستان‌های تک‌جنسیتی نسبت به دبیرستان‌های مختلف کارایی بیشتری دارند.

(۲) اگر دبیرستان‌های تک‌جنسیتی کارایی بیشتری دارند، باید سعی کنیم دبیرستان‌ها تک‌جنسیتی باشند، نه مختلط.

نتیجه: باید سعی کنیم دبیرستان‌ها تک‌جنسیتی باشند، نه مختلط.

همان طور که می‌بینید، در نسخه‌ی استانداردشده‌ی استدلال، روشن‌تر است که هر گزاره چه نقشی در استدلال دارد. در اینجا شماره‌های (۱) و (۲) مقدمه‌های اصلی استدلال‌اند و (۱/۱) و (۲/۱) مقدمه‌های فرعی‌ای هستند که مقدمه‌ی (۱) را پشتیبانی می‌کنند.

استانداردسازی استدلال گاه «بازسازی استدلال» نیز نامیده می‌شود.

(منبع: شفاف اندیشیدن و Kemp)

 

استدلال

به مجموعه‌ی گزاره‌هایی که برای اثبات یا پشتیبانی یک گزاره‌ی دیگر بیان می‌شوند استدلال می‌گوییم.

تعریف دیگر: استدلال عبارت است از اقدام به اثبات یا پشتیبانی یک گزاره از راه آوردنِ دلیل‌هایی برای باور داشتن به آن.

مثال:

  • استفاده از خودروهای شخصی جداً به محیط زیست آسیب می‌رساند.
  • کاهش سفر با خودروی شخصی میزان آسیب‌رسانی به محیط زیست را کاهش خواهد داد.
  • ما وظیفه داریم که هر کاری از دستمان برمی‌آید برای محافظت از محیط زیست انجام دهیم.

بنابراین، ما وظیفه داریم که استفاده از خودروهای شخصی را کاهش دهیم.

در اینجا مجموعه‌ی جمله‌ها (گزاره‌ها)ی ۱ تا ۳ استدلالی هستند که این نتیجه را پشتیبانی می‌کنند که «ما وظیفه داریم استفاده از خودروهای شخصی را کاهش دهیم».

(منبع: شفاف اندیشیدن و kemp)

 

استدلال استقرایی

اگر بر این اساس که نسبت معینی از یک نمونه از یک جامعه [مثلاً ۶۰ درصد از یک نمونه‌ی ۵۰۰ نفری از جامعه‌ی ایرانی‌ها] دارای ویژگی معینی هستند نتیجه بگیریم که همان نسبت از کل جامعه [کل جامعه‌ی ایرانی‌ها] دارای آن ویژگی هستند، دست به استدلال استقرایی زده‌ایم.

(منبع: Kemp)

بنگرید به «قوت استقرایی»

 

استدلال تجربی

استدلالی که در آن از نمونه‌های تجربه‌شده (نمونه‌هایی که در مقدمه یا مقدمه‌ها درباره‌ی آنها سخن گفته شده) استفاده می‌کنیم تا به نتیجه‌ای درباره‌ی نمونه‌های تجربه‌نشده (جامعه) برسیم یا درباره‌ی آنها پیش‌بینی‌ای بکنیم.

مثال:

در بررسی‌های انجام شده مشخص شده که بیشتر دولت‌های محافظه‌کار نتوانسته‌اند انتظارات مردم را برآورده کنند.

هم اکنون در کشور‌های الف و ب و پ دولت‌های محافظه‌کار بر سر کارند.

بنابراین: دولت‌هایی که هم‌اکنون در کشورهای الف و ب و پ بر سر کارند احتمالاً نخواهد توانست انتظارات را برآورده کند.

استدلال تجربی چهار مؤلفه‌ی اصلی دارد.

نمونه: نمونه شامل مواردی می‌شود که تجربه‌ای درباره‌شان داریم (در مثال بالا: دولت‌های محافظه‌کارِ بررسی شده).

جامعه: جامعه شامل مواردی می‌شود که تجربه‌ای درباره‌شان نداریم و می‌خواهیم به نتیجه‌ای درباره‌شان برسیم (در مثال بالا: دولت‌های الف و ب و پ).

رده: ویژگی‌ای که می‌دانیم هم در نمونه و هم در جامعه وجود دارد (در مثال بالا: محافظه‌کار بودن).

ویژگی هدف: ویژگی‌ای که از نمونه به جامعه تسری داده می‌شود (در مثال بالا: ناتوانی در برآورده کردن انتظارات).

(منبع: شفاف اندیشیدن)

 

استدلال تمثیلی

استدلالی که چیزی را با چیزی دیگر مقایسه می‌کند و، از این راه، به نتیجه‌ای درباره‌ی آن می‌رسد.

مثال:

ماشین‌حساب‌ها شبیه انسان‌ها هستند، زیرا هم ماشین‌حساب‌ها و هم انسان‌ها می‌توانند محاسبه کنند. انسان‌ها از موسیقی لذت می‌برند، بنابراین ماشین‌حساب‌ها هم از موسیقی لذت می‌برند.

استدلال تمثیلی چهار مؤلفه‌ی اساسی دارد.

فرع: چیزی که می‌خواهیم درباره‌اش به نتیجه‌ای برسیم (در مثال بالا: ماشین‌حساب‌ها)

اصل: چیزی که فرع با آن مقایسه می‌شود (در مثال بالا: انسان‌ها)

وجه شباهت: شباهت یا شباهت‌هایی که میان فرع و اصل وجود دارد و مبنای رسیدن به نتیجه قرار می‌گیرد (در مثال بالا: توان محاسبه کردن)

ویژگی هدف: چیزی که در نتیجه‌ی استدلال درباره‌ی فرع گفته می‌شود (در مثال بالا: لذت بردن از موسیقی)

(منبع: شفاف اندیشیدن)

 

استدلال حملی

بنگرید به «قیاس حملی»

 

استدلال علِّی

استدلالی که نتیجه‌اش این است که یک دسته از چیزها یا رویدادها موجب دسته‌ای دیگر از چیزها یا رویدادها می‌شوند. (منبع: شفاف اندیشیدن)

مثال:

تاکنون هر بار محدودیت‌های کرونایی کاهش پیدا کرده، بلافاصله میزان مرگ و میر افزایش یافته است. بنابراین کاهش محدودیت‌های کرونایی موجب افزایش مرگ و میر می‌شود.

(منبع: شفاف اندیشیدن)

 

استدلال فرعی

استدلالی که در درون یک استدلال کلان‌تر قرار گرفته است و برای اثبات یا پشتیبانی یکی از مقدمه‌های استدلال کلان‌تر دلیل می‌آورد. (منبع: شفاف اندیشیدن)

مثال:

برتراند راسل نویسنده‌ی خوبی بود، چون جایزه‌ی نوبل ادبیات را برد و نویسندگان خوب به این زودی‌ها از خاطره‌ها محو نمی‌شوند.

در اینجا، استدلال اصلی این است که «برتراند راسل نویسنده‌ی خوبی بود و به همین دلیل از خاطره‌ها محو نمی‌شود». اینکه «راسل نویسنده‌ی خوبی بود» یکی از مقدمه‌های این استدلال است. اما استدلال‌کننده برای این مقدمه نیز استدلال آورده است: «راسل جایزه‌ی نوبل ادبیات را برده است، پس نویسنده‌ی خوبی بوده است». این استدلال، «استدلال فرعی» است، چون برای یکی از مقدمه‌های استدلال، استدلال آورده است.

به مقدمه‌هایی که برای پشتیبانی مقدمه‌های اصلی آورده می‌شوند «مقدمه‌ی فرعی» گفته می‌شود.

(منبع: شفاف اندیشیدن)

 

استدلال قیاسی

استدلالی که، به حکم ساختارش، اگر مقدمه‌هایش صادق باشند، نتیجه حتماً صادق خواهد بود: استدلال حملی یا شرطی.

مثال:

اگر گزاره‌ی الف صادق باشد آنگاه گزاره‌ی ب نیز صادق است.

اگر گزاره‌ی ب صادق باشد آنگاه گزاره‌ی ج نیز صادق است.

گزاره‌ی الف صادق است

پس، گزاره‌ی ج صادق است

(منبع: شفاف اندیشیدن)

 

استناد به اکثریت

استدلالی که می‌گوید گزاره‌ای صادق است زیرا «همه» یا «بیشتر مردم» آن را باور دارند.

(منبع: شفاف اندیشیدن)

 

استناد به بی‌خبری

استدلالی که از نبود شواهد علیه گزاره‌ی «الف» نتیجه می‌گیرد که «الف» صادق یا موجه است.

مثال ۱:

در فضا، زندگیِ شعورمند وجود دارد، زیرا هیچ کس نتوانسته اثبات کند که چنین زندگی‌ای در فضا وجود ندارد.

مثال ۲:

در فضا، زندگی شعورمند وجود ندارد، زیرا هیچ کس نتوانسته اثبات کند که چنین زندگی‌ای وجود دارد.

(منبع: شفاف اندیشیدن)

 

استناد به سنت

استدلالی که می‌گوید گزاره‌ی «الف» صادق است زیرا انسان‌ها قبلاً آن را باور داشته‌اند. این شیوه‌ی استدلال گاه با عنوان «مغالطه» شناخته می‌شود.

مثال:

بشر هزاران سال به سودمندی برده‌داری باور داشته است، پس این باور صادق است.

(منبع: شفاف اندیشیدن)

 

اشتراک لفظی

اگر یک واژه (لفظ) دو معنای متفاوت داشته باشند و در دو کاربردش به معناهای متفاوت به کار رود، گفته می‌شود که میان این دو کاربرد واژه اشتراک لفظی برقرار است.

«اشتراک لفظی» اسم نوعی مغالطه نیز هست. این مغالطه هنگامی رخ می‌دهد که استدلالی حاوی اصطلاح چندپهلو باشد؛ نتیجه ظاهراً از مقدمه‌ها به دست می‌آید، اماً صرفاً به این دلیل که معناهای اصطلاح چندپهلو با هم آمیخته شده‌اند.

مثال:

مارادونا جاودان است

کسی که جاودان باشد می‌تواند در هر زمانی برای طرفدارانش سخنرانی کند.

پس، مارادونا می‌تواند در سال ۲۱۰۰ برای طرفدارانش سخنرانی کند.

در اینجا واژه‌ی «جاودان» به دو معنای متفاوت به کار رفته است. در کاربرد اول، به معنای «کسی که از یادها نخواهد رفت» و در کاربرد دوم به معنای «کسی که در همه‌ی زمان‌ها به لحاظ زیست‌شناختی زنده است».

(منبع: Kemp)

 

استقرا

بنگرید به «استدلال استقرایی»

 

استقلال فکری

داشتن کنترل عقلانی بر استنتاج‌ها، ارزش‌ها و باورها؛ اینکه برای خودمان بیندیشیم و مهار فرایندهای فکری‌مان را در دست بگیریم. استقلال فکری با یکدندگی و سماجت همراه نیست، بلکه با تعهد به تحلیل و ارزشگذاری باورها بر مبنای دلیل و شاهد همراه است؛ با اینکه هرگاه معقول باشد بپرسیم، هرگاه معقول باشد باور کنیم، و هرگاه معقول باشد تأیید کنیم.

(منبع: چگونه سوگیری و تبلیغات را در رسانه‌ها تشخیص دهیم)

 

استنتاج بی‌واسطه

استنتاجی که در آن گزاره‌های هم‌ارزش یک گزاره به دست می‌آیند.

مثال:

از گزاره‌ی «برخی کتاب‌ها بی‌ارزش نیستند» می‌توان نتیجه گرفت که گزاره‌ی «همه‌ی کتاب‌ها بی‌ارزش‌اند» کاذب است.

(منبع: شفاف اندیشیدن)

 

اصل حمل به احسن

بنگرید به «اصل نیک‌نگری»

 

اصل؛ در استدلال تمثیلی

در استدلال تمثیلی، چیزی است که فرع با آن مقایسه می‌شود.

بنگرید به «استدلال تمثیلی»

 

اصل نیک‌نگری

بنا بر اصل «نیک‌نگری»، اگر هدف شما کشف حقیقت درباره‌ی یک موضوع باشد، باید استدلال‌ها را به گونه‌ای تفسیر و بازسازی کنید که تا حد امکان به لحاظ عقلانی قانع‌کننده باشد. این اصل «اصل حمل به احسن» نیز نامیده می‌شود.

مثال:

فرض کنید کسی بگوید «بازیگران مشهور سینما ثروتمندند و بنابراین باید مالیات بپردازند». اگر ما در پاسخ او بگوییم «سخن تو احمقانه است چون بعضی از بازیگران مشهور سینما حتی یک میلیارد تومان در سال درآمد ندارند» اصل نیک‌نگری را رعایت نکرده‌ایم، چون سخن او را به گونه‌ای تفسیر کرده‌ایم که انگار می‌گوید «همه‌ی بازیگران مشهور سینما بیشتر از یک میلیارد تومان در سال درآمد دارند». در صورتی که منظور گوینده احتمالاً این است که «بیشتر بازیگران مشهور سینما» (نه تک‌تک آنها) ثروتمندند و منظورش از «ثروتمند بودن»‌ هم این است که، برای مثال، بیشتر از ۵۰۰ میلیون تومان در سال درآمد دارند و، در نتیجه، آن قدر درآمد دارند که بتوانند مالیات بپردازند.

(منبع: Kemp)

 

اعتماد به نفس فکری یا اطمینان به عقل

اطمینان به اینکه در درازمدت منافعِ مهم‌ترِ شخص، و نیز منافعِ نوع بشر به طور کلی، در صورتی تأمین می‌شوند که بیشترین میدانِ عمل به عقل و دلیل داده شود و افراد تشویق شوند که نیروهای عقلانی‌شان را پرورش دهند و، از این طریق، خودشان در موضوعات مختلف به نتیجه برسند؛ باور راسخ به اینکه انسان‌ها، اگر به‌درستی تشویق شوند و پرورش پیدا کنند، می‌توانند یاد بگیرند که برای خودشان بیندیشند، به دیدگاه‌های عقلانی دست پیدا کنند، نتیجه‌های معقول کسب کنند، منطقی و منسجم بیندیشند، و یکدیگر را با دلیل اقناع کنند و، به‌رغم مانع‌های عمیقی که در طبیعت ذهن انسان و در جامعه وجود دارند، به افرادی معقول تبدیل شوند. اطمینان به عقل به واسطۀ تجربه‌هایی پدید می‌آید که، در آنها، شخص با استفاده از عقلش به بینش دست می‌یابد، مسئله‌ها را با عقل حل می‌کند، با استفاده از عقل اقناع می‌کند و به روش عقلی و با دلیل اقناع می‌شود. [از سوی دیگر] اگر از انسان‌ها انتظار داشته باشیم باورها را صرفاً بر اساس نظر کسانی که مرجعیت دارند یا صرفاً بر اساس فشار اجتماعی بپذیرند اطمینانشان به عقل متزلزل می‌شود.

(منبع: چگونه سوگیری و تبلیغات را در رسانه‌ها تشخیص دهیم)

 

اظهار (گفته)

چیزی که می‌گوییم یا می‌شنویم و با گفتنِ آن اطلاعات یا دیدگاهی را بیان می‌کنیم. «اظهار» معنایی شبیه به «جمله» دارد، با این تفاوت که «جمله» بیشتر به وجه زبانی اشاره می‌کند و «اظهار» به وجه معنایی.

 

اظهار حملی

اظهاری که حکم می‌کند که همه یا بخشی از عضوهای دستة موضوع به دستة محمول تعلّق دارند یا ندارند.

مثال:

برخی گیاهان تزئینی‌اند.

برخی گیاهان سبزبرگ‌ نیستند

همه‌ی گیاهان نیاز به آب دارند.

هیچ گیاهی نیاز به موسیقی ندارد.

(منبع: شفاف اندیشیدن)

 

اظهار سالبه‌ی جزئیه

نوعی اظهار حملی که حکم می‌کند که برخی از عضوهای دستة موضوع به دستة محمول تعلق ندارند؛

مثال:

برخی حیوانات گوشتخوار نیستند.

در اینجا نویسنده اظهار می‌کند که برخی از اعضای دسته‌ی «حیوانات» به دسته‌ی «گوشتخواران» تعلق ندارند.

(منبع: شفاف اندیشیدن)

 

اظهار سالبه‌ی کلّیّه

اظهار حملی‌ای که حکم می‌کند که هیچ یک از عضوهای دستة موضوع به دستة محمول تعلّق ندارند.

مثال:

هیچ کتابی بی‌ارزش نیست.

در اینجا، نویسنده می‌گوید که هیچ‌یک از عضوهای دسته‌ی موضوع (کتاب‌ها) به دسته‌ی محمول (چیزهای باارزش) تعلق ندارند.

(منبع: شفاف اندیشیدن)

 

اظهار شرطی

اظهاری که حکم می‌کند که چیزی برای چیز دیگر لازم یا کافی است.

مثال:

اگر غذا را در یخجال بگذاری سرد می‌شود.

نویسنده‌ی جمله‌ی بالا در واقع دارد می‌گوید که در یخچال گذاشتن غذا شرط کافی برای سرد شدن آن است. سرد شدن غذا هم شرط لازم برای در یخچال گذاشتن غذاست (غیرممکن است که غذا را در یخچال بگذاریم و سرد نشود) اما شرط کافی برای در یخچال گذاشتن غذا نیست (چون ممکن است غذا سرد شده باشد، اما به این دلیل که در فصل سرما در محیط بیرون قرار گرفته است).

(منبع: شفاف اندیشیدن)

 

اظهار فصلی

اظهاری که دو گزینة بدیل (یا بیشتر از دو گزینة بدیل) عرضه می‌کند؛ معمولاً در قالب جملة شامل «یا» بیان می‌شود.

مثال:

یا به مسافرت می‌رویم یا برای تماشای فیلم به سینما می‌رویم.

یا به مسافرت می‌رویم یا برای تماشای فیلم به سینما می‌رویم یا برای تماشای فوتبال به استادیوم می‌رویم.

(منبع: شفاف اندیشیدن)

 

اظهار موجبه‌ی جزئیه

نوعی اظهار حملی که حکم می‌کند که برخی از اعضای دستة موضوع به دستة محمول تعلق دارند.

مثال:

برخی هنرمندان نابغه‌اند.

(منبع: شفاف اندیشیدن)

 

اظهار موجبه‌ی کلّیّه

اظهاری حملی که حکم می‌کند که همة عضوهای دستة موضوع متعلق‌اند به دستة محمول.

مثال:

همه‌ی ایرانی‌ها خوش‌مشرب‌اند.

(منبع: شفاف اندیشیدن)

 

اظهارهای متضاد

اظهارهایی که ممکن است هر دو کاذب باشند اما ممکن نیست هر دو صادق باشند.

مثال:

این دو اظهار را در نظر بگیرید: «همه‌ی درختان برگ‌های سبز دارند» و «هیچ درختی برگ‌های سبز ندارد».

ممکن است هر دوی این اظهارها کاذب باشند (مثلاً، اگر برگ برخی درختان سبز باشد و برگ برخی دیگر سبز نباشد) اما ممکن نیست هر دوی آنها صادق باشند.

(منبع: شفاف اندیشیدن)

 

اظهار‌های متناقض

اظهارهایی که ممکن نیست هر دو صادق باشند و ممکن نیست هر دو کاذب باشند.

مثال:

این دو اظهار «همه‌ی نویسندگان اهل مطالعه‌اند» و «برخی نویسندگان اهل مطالعه نیستند» متناقض‌اند، چون قطعاً اگر یکی از آنها صادق باشد دیگری کاذب است و اگر یکی از آنها کاذب باشد دیگری صادق است. ممکن نیست هر دو کاذب یا هر دو صادق باشند.

(منبع: شفاف اندیشیدن)

 

اعتبار

در صورتی می‌گوییم یک استدلال «اعتبار» دارد که صدق مقدمه‌های استدلال ضرورتاً موجب صدق نتیجه‌ی استدلال شود. این اصطلاح برای ارزش‌گذاری ساختار منطقی استدلال‌های قیاسی (شرطی یا حملی) به کار می‌رود. ممکن است استدلالی «اعتبار» داشته باشد اما درست (صحیح) نباشد.

مثال ۱:

اگر باران باریده باشد زمین خشک است

باران باریده است

پس، زمین خشک است.

در اینجا، استدلال صحت (درستی) ندارد، چون یکی از مقدمه‌هایش (مقدمه‌ی ۱) کاذب است. اما اعتبار دارد، چون ساختارش به گونه‌ای است که اگر مقدمه‌هایش صادق باشند نتیجه حتماً صادق خواهد بود.

(منبع: Kemp)

 

اقتدار

بنگرید به «آتوریته»

 

انصاف فکری

آمادگی ذهنی‌ای است که به طور طبیعی در افراد وجود ندارد و باید در آنها پرورش یابد و آنها را قادر می‌سازد تا با همة نظرگاه‌های مرتبط با یک مسئله یکسان و به صورت آفاقی برخورد کنند و از احساس‌ها و منافع خودی تأثیر نپذیرند. انصاف فکری مستلزم این است که پایبندی فرد به سنجه‌های فکری یک‌دست باشد، نه اینکه سنجه‌های فکری را در مورد دیگران سختگیرانه به کار بگیرد اما در مورد خودش و خودی‌ها آسان‌گیرانه به کار بگیرد.

(منبع: تفکر نقادانه درباره‌ی مسائل اخلاقی)

 

انضباط فکری

فضیلتِ اندیشیدن بر طبق سنجه‌های فکری، جدیت فکری، دقت، نظم، و کنترل آگاهانه. کسی که در اندیشیدن انضباط نداشته باشد نمی‌تواند تشخیص دهد که چه زمانی به نتیجه‌های ناموجه رسیده، اندیشه‌ها را خلط کرده، نتوانسته شواهد مقتضی را در نظر بگیرد، و … . بر این اساس، اگر بخواهیم به فردی سنجشگرانه‌اندیش تبدیل شویم، انضباط فکری در کانونِ این تغییر قرار دارد. ذهن ما باید منضبط باشد تا بتوانیم بر کار فکری‌ای که می‌خواهیم انجام دهیم تمرکز کنیم، شواهد مورد نیاز را بیابیم و به‌دقت ارزیابی کنیم، پرسش‌ها و مسئله‌ها را به صورت نظام‌مند تحلیل و بررسی کنیم، و اندیشیدنمان را با سنجه‌های فکری همچون وضوح، دقت، تمامیت، سازگاری، و … تطبیق دهیم.

(منبع: چگونه سوگیری و تبلیغات را در رسانه‌ها تشخیص دهیم)

 

انگاره

واژة «انگاره» معمولاً یکی از این معناها یا ترکیبی از این معناها را در خود دارد: ایده، تصور، تصویر، اندیشه، و مفهوم. به تعبیری دیگر، «انگاره» کلی‌ترین اصطلاح برای اشاره به چیزهایی است که در ذهن حاضر می‌شوند. برای مثال، «تصویر میدان آزادی» یک انگاره است و اینکه «میدان آزادی از میدان انقلاب بزرگ‌تر است» نیز یک انگاره است.

(منبع: تفکر نقادانه درباره‌ی مسائل اخلاقی)

 

انگاشته

مقدمة ناگفته؛ مقدمه‌ای که آشکارا بیان نشده است، اما برای منطقِ استدلال لازم است.

تفاوت انگاشته و پیش‌فرض: در انگاشته، شاید حتی خود نویسنده یا گوینده به اینکه چیزی را مسلم گرفته آگاه نیست.

تفاوت انگاشته و پیش‌فرض با فرض: فرض چیزی است که صدق آن را مسلم نمی‌دانیم، اما ممکن است برای حل مسائل استدلال صوری یا برای بررسی سناریوهای مختلف در حل مسئله آن را فرض بگیریم، مثل وقتی که کارآگاه‌ها فرض می‌کنند که فلان فرد قاتل است تا یکی از سناریوهای ممکن را بررسی کنند.

 

انگاشته‌های فرهنگی

باورهای ارزیابی‌نشده (و غالباً ناآشکار) که به سبب فرهنگ‌پذیری در شخص پدید می‌آیند. ما انسان‌ها در جامعه رشد می‌کنیم؛ در نتیجه، ارزش‌ها، باورها، کردارها، و نظرگاه جامعه‌مان را ناآگاهانه می‌پذیریم. هر یک از این ارزش‌ها و … ریشه‌ در انگاشته‌های فراوان دارند. ما گمان می‌کنیم که امور را «آنچنان که هستند» ادراک می‌کنیم نه «آنچنان که از یک چشم‌انداز فرهنگی به نظر می‌رسند»؛ غافل از آنکه ادراک، دریافت، اندیشیدن، و تجربهکردنِ ما در چارچوب انگاشته‌هایی که به ذهنمان راه داده‌ایم انجام می‌شوند. اینکه از انگاشته‌های فرهنگی‌مان آگاه شویم، به نحوی که بتوانیم آنها را سنجشگرانه وارسی کنیم، یکی از جنبه‌های حیاتی سنجشگرانه‌اندیشی است.

(منبع: چگونه سوگیری و تبلیغات را در رسانه‌ها تشخیص دهیم)

 

بازسازی استدلال

بنگرید به «استانداردسازی استدلال»

 

بازنماینده

بنگرید به «نمونه‌ی بازنماینده»

 

نمونه‌ی بازنماینده

در «استدلال آماری» در صورتی می‌گوییم نمونه بازنماینده است که بتوان اطلاعات را از نمونه به جامعه تعمیم داد.

(منبع: شفاف اندیشیدن)

 

بافتار

متن؛ موقعیت؛ بستر؛ زمینه؛ بافت. بافتارِ یک چیز، مثلاً الف، چیزها (رویدادها، مفهوم‌ها، موضوع‌ها و …)یی است که الف با آنها پیوند دارد (یا به در میان آن ظاهر شده است)، و فهمشان به فهمِ الف کمک می‌کند. واژه‌ی «بافتار» هم به عناصر متنی و هم به عناصر فرامتنی اشاره می‌کند.

مثال:

جمله‌ی «او احمق است که ادعا می‌کند می‌تواند چند ساعته از تهران به لندن برود» در بافتار تاریخی قرن ۱۹ درست است، اما در بافتار تاریخی قرن ۲۱ نادرست است، چون در قرن ۱۹ هواپیما وجود نداشت ولی اکنون وجود دارد.

مثال:

جمله‌ی «رئیس جمهور آمریکا سیاه‌پوست است» در متن و بافتاری که صحبت درباره‌ی باراک اوباما باشد صادق است اما در خارج از این متن و بافتار کاذب است.

 

باور

تصدیق یا پذیرش صدق گزاره‌ها، گفته‌ها یا واقعیت‌ها. گزاره محتوای باور را شکل می‌دهد و وقتی گفته می‌شود که کسی گزاره‌ی الف را باور دارد مقصود این است «باورداشتن» مزبور، به معنایی، شامل الف می‌شود و شاید قرارگرفتن در رابطه‌ای معین با الف است که، به این ترتیب، باور یک نگرش گزاره‌ای است. باور تقریباً شبیه داوری است، با این تفاوت که باور یک حالت است، نه یک فعل ذهنی.

(منبع: فرهنگ فلسفی راتلج)

 

برآیند

آنچه از چیزی دیگر برمی‌آید؛ معنای یک چیز (واژه، عبارت، جمله)؛ نتیجه‌ای که از یک جمله یا از کاربرد یک واژه به دست می‌آید. مثلاً برآیند «سنجشگرانه‌اندیش‌بودن میترا» این است که «میترا در اندیشیدنش کمتر خطا می‌کند». واژه‌ی «برآیند» به پیامدهای عملی نیز اشاره دارد.

(منبع: تفکر نقادانه درباره‌ی مسائل اخلاقی)

 

برهان خلف

روش اثبات یک گزاره با نشان‌دادن اینکه فرض نقیض آن به تناقض می‌انجامد.

(منبع: موحد)

 

پاداستدلال

استدلالی که قرار است استدلالی دیگر را رد کند.

(منبع: شفاف اندیشیدن)

 

پادملاحظه

گزاره‌ای که در استدلال می‌آید و ربط سلبی دارد و مقصود از گنجاندنِ آن در استدلال پیش‌دستی بر انتقاد است. پادملاحظه‌ها گزاره‌هایی‌اند که در تقابل با نتیجه قرار می‌‌گیرند. کسی که استدلالی را اقامه می‌کند به این ملاحظه‌ها اشاره می‌کند تا نشان دهد که از دیدگاه‌های مخالف آگاه است.

مثال:

دولت نباید بودجة دانشگاه‌ها را کاهش دهد. درست است که دولت اگر  بودجة دانشگاه‌ها را کاهش ندهد نخواهد توانست کاهشِ هزینه‌هایش را به حداکثر برساند، اما مسئولیت دولت در برابر شهروندانش صرفاً اقتصادی نیست: دولت باید فرصت زندگی آرام و پربار را هم تضمین کند.

در اینجا، در جمله‌ای که با «درست است که» آغاز می‌شود، نویسنده به ملاحظه‌ای که ممکن است نتیجه‌گیری مورد نظر او را تضعیف کند اشاره می‌کند و آن را پاسخ می‌دهد.

(منبع: شفاف اندیشیدن)

 

پایایی

در تحقیق آماری، یک ابزار اندازه‌گیری پایاست، اگر و تنها اگر در شرایط یکسان نتیجة یکسان بدهد.

پایایی، در کنار «روایی»، دو ملاک مهم برای ابزارهای اندازه‌گیری‌اند. یک ابزار اندازه‌گیریِ پایا ابزاری است که در شرایط یکسان نتیجه‌های یکسان می‌دهد. اگر ساعت مچی من همیشه ده دقیقه جلو باشد، آنگاه پایاست. زمان را درست نشان نمی‌دهد اما همیشه وقت را ۱۰ دقیقه جلوتر از زمانِ درست نشان می‌دهد. اما اگر ساعت مچی من به صورت نامنظم عقب و جلو بیفتد، پایایی ندارد.

ابزار اندازه‌گیری در صورت «روا» است که واقعاً چیزی را اندازه می‌گیرد که قرار است اندازه بگیرد؛ به عبارتِ دیگر، داده‌های روا صادق‌اند. ممکن است یک ابزار اندازه‌گیری پایا باشد اما روا نباشد. برای مثال آزمون‌های هوش‌بهر، ابزارهایی پایا هستند، زیرا در شرایط یکسان نتیجه‌های یکسان می‌دهند. اما روا نیستند، چون معلوم نیست که واقعاً همان چیزی را که باید اندازه‌گیری می‌کنند. کسانی هستند که بر اساسِ روش‌های دیگر اندازه‌گیری هوش باهوش‌اند اما آزمونِ هوش‌بهر آنها را کم‌هوش اعلام می‌کند. کاری که برای آزمودن روایی باید بکنیم این است که نتیجه‌های یک آزمون را با  نتیجه‌های آزمونی دیگر دربارة همان موضوع مقایسه کنیم.

(منبع: شفاف اندیشیدن)

 

پرسش خطابی

پرسشی که صرفاً برای تأثیرگذاری بر مخاطب پرسیده می‌شود، نه برای درخواست پاسخ.

مثال:

کیست که بخواهد در یک جامعه‌ی غیرسوسیالیستی زندگی کند؟

 

پرسش‌های گران‌بار

پرسش‌هایی که پاسخی مشخص (یا طیفی از پاسخ‌های مشخص) را پیش‌فرض گرفته‌اند؛ یا فقط پاسخی مشخص (یا طیفی از پاسخ‌های مشخص) می‌توان به آنها داد.

مثال:

شما چند وقت یک بار فرزندان خود را کتک می‌زنید؟

 

پروپاگاندا

هر گونه انتشار یا ترویجِ گسترده و برنامه‌ریزی‌شدۀ اندیشه‌، نظریه، عمل، و … برای تحقق مقصود خود یا مقابله با مقصودِ مخالف. گمراه‌کردن مخاطب با دادن اطلاعات نادرست یا با ارائة گزینشی اطلاعات یا تأکید بر بخشی از اطلاعات.

(منبع: تفکر نقادانه درباره‌ی مسائل اخلاقی)

 

پشتکار فکری

آگاهی از لزوم جست‌وجوی بینش‌های فکری و حقایق، به‌رغم دشواری‌ها، مانع‌ها، و سرخوردگی‌ها و رغبت به این جست‌وجو؛ پایبندی جدی به اصل‌های عقلانی به‌رغم مخالفت نامعقول دیگران؛ درک نیاز به جدال با آشفتگی فکری و پرسش‌های بی‌پاسخ در طی زمان طولانی برای دستیابی به بینش یا فهم عمیق‌تر.

(منبع: چگونه سوگیری و تبلیغات را در رسانه‌ها تشخیص دهیم)

 

پهلوان‌پنبه

پاداستدلالی که در آن به جای آنکه استدلالِ اصلی طرف مقابل بررسی شود، استدلالی ضعیف‌تر جایگزین می‌شود و آن استدلال ضعیف‌تر بررسی می‌شود تا راحت‌تر بتوان آن را رد کرد.

مثال:

باورم نمی‌شود که بعضی‌ها می‌خواهند مواد مخدر را قانونی کنند. از نظر این افراد، زندگی انسان آنچنان بی‌ارزش است که حتی اهمیتی ندارد که کسی خودش را بکشد یا سلامتی خودش را نابود کند؛ فقط به این شرط که این کارها را به خواست خودش انجام دهد. (شفاف اندیشیدن)

در اینجا، کسی که این سخنان را گفته، چنین وانمود کرده که استدلال موافقان قانونی شدن مواد مخدر این است که چون ایرادی ندارد که انسان‌ها سلامتی خودشان را نابود کنند، پس ایرادی ندارد که مواد مخدر قانونی شود. اما بسیاری از موافقان قانونی‌شدن مواد مخدر استدلال‌های قابل ملاحظه‌ای برای نظر خودشان دارند: مثلاً اینکه قانونی شدن مواد مخدر به کنترل آن کمک می‌کند یا اینکه قانونی شدن مواد مخدر خشونت‌های مربوط به خرید و فروش غیرقانونی آن را کاهش می‌دهد.

(منبع: شفاف اندیشیدن)

 

پیچش

تفسیرکردن یک جمله، خبر، رویداد، و … با تمرکز بر هدفِ تأثیرگذاری بر ذهنیت مخاطب.

(منبع: تفکر نقادانه درباره‌ی مسائل اخلاقی)

 

پیش‌فرض

بنگرید به «انگاشته»

 

تابو

چیزی که، به دلیل مذهب یا عرف اجتماعی، نزدیک‌شدن به آن یا سخن‌گفتن دربارة آن ممنوع یا ناپسند به شمار می‌آید یا با محدودیت‌های بسیار سختگیرانه همراه است.

(منبع: تفکر نقادانه درباره‌ی مسائل اخلاقی)

 

تالی

بخش دوم جمله‌های اگر … آنگاه (شرطی). بخشی از جمله‌ی شرطی که بیان‌گر شرط لازم است.

مثال:

اگر باران آمده باشد، زمین شهر خیس است.

در اینجا «زمین خیس است» تالی است. خیس بودن زمین شرط لازم آمدن باران است. غیر ممکن است باران آمده باشد اما زمین خیس نشده باشد.

(منبع: شفاف اندیشیدن)

 

تبیین

بیان «علت» امور. تبیین پدیده‌ی الف نمی‌خواهد اثبات کند که پدیده‌ی الف وجود دارد، بلکه می‌خواهد علت وجود داشتن پدیده‌ی الف را بیان کند. تبیین در پی بیان «علت» است نه بیان «دلیل».

مثال:

شیر آب چکه می‌کند، چون از حمام صدای چکه‌ی آب می‌آید.

شیر آب چکه می‌کند، چون واشر آن خراب شده است.

جمله‌ی اول می‌خواهد نشان دهد که جمله‌ی «شیر آب چکه می‌کند» صادق است. اما جمله‌ی دوم نمی‌خواهد نشان دهد که این جمله صادق است (فرضش این است که شنونده قبول دارد که شیر آب چکه می‌کند)، بلکه می‌خواهد «علت» چکه کردن شیر آب را بگوید (تبیین).

(منبع: شفاف اندیشیدن و Kemp)

 

تحلیل اندیشه

تحلیل یک چیز یعنی شناسایی اجزای آن و رابطه‌ی اجزای آن با یکدیگر. تحلیل اندیشه یعنی شناسایی عنصرها (اجزای بنیادین) آن اندیشه و رابطه‌ای که آن عنصرها با یکدیگر دارند.

بنگرید به «عنصرهای اندیشه»

 

تحلیل نقادانه‌ی اندیشه

اگر عنصرهای یک اندیشه را شناسایی کنیم و سپس آن اندیشه و عنصرهایش را از جهت تطابق با سنجه‌های فکری ارزیابی کنیم، آن اندیشه را تحلیل نقادانه کرده‌ایم.

بنگرید به «عنصرهای اندیشه»، سنجه‌های فکری، تحلیل اندیشه

 

تعریف

«تعریف عبارت است از مشخص کردن معنا یا محتوای مفهومی یک [واژه یا] عبارت. برای مثال، «دوره‌ی هفت روزه» تعریفی است برای واژه‌ی «هفته»

به بیان ساده‌تر، «تعریف» یعنی روشن کردن منظورمان از یک واژه یا عبارت.

مثال:

فرض کنید کسی به شما بگوید «دانشمندان رویدادهای طبیعی را “تبیین” می‌کنند» و شما از او بپرسید «منظورت از “تبیین” چیست؟» و او در پاسخ بگوید: «تبیین یعنی مشخص کردن علت یک رویداد». در اینجا پاسخ او به شما، یک «تعریف» است.

(منبع: فرهنگ فلسفی کمبریج)

 

تفسیر

بیان فهممان از یک چیز، با قراردادن آن در بافتار تجربه، منظر، نظرگاه، یا فلسفۀ خودمان. باید میان تفسیرها، از یک سو، و واقعیت‌ها شواهد و موقعیت‌ها، از سوی دیگر، فرق گذاشت. (ممکن است کسی سکوت کند و من سکوت او را ابراز دشمنی با خودم تفسیر کنم. چنین تفسیری ممکن است درست باشد یا نباشد. ممکن است الگوهای رفتاری و انگیزشی خودم را فرافکنی کرده و به آن شخص نسبت داده باشم، اما این امکان هم وجود دارد که به‌درستی متوجه این الگو در دیگری شده باشم.) بهترین تفسیرها تفسیرهایی‌اند که بیشترین شواهد را به حساب می‌آورند. کسانی که سنجشگرانه می‌اندیشند تفسیرهای خود را تشخیص می‌دهند و آنها را از شواهد متمایز می‌سازند، تفسیرهای جایگزین را در نظر می‌گیرند، و تفسیرهای خود را با توجه به شواهد دوباره بررسی می‌کنند.

(منبع: چگونه سوگیری و تبلیغات را در رسانه‌ها تشخیص دهیم)

 

تفکر دیالکتیکی

تفکری که در آن شخصِ اندیشنده از دو یا چند نظرگاه گوناگون و متعارض دربارة یک مسئله می‌اندیشد، نقاط قوت و ضعف هر کدام از نظرگاه‌ها را می‌شناسد و سرانجام می‌کوشد، در صورت امکان، آن دیدگاه‌ها را در قالب یک دیدگاه جامع‌تر با هم آشتی دهد و تعارض‌هایشان را برطرف کند.

(منبع: تفکر نقادانه درباره‌ی مسائل اخلاقی)

 

تحت تضاد، اظهارهای دارای رابطة «تحت تضاد»

اظهارهایی که صدق هر دوی آنها ممکن اما کذب هر دوی آنها ناممکن است.

مثال:

برخی سیاستمداران دلسوزند.

برخی سیاستمداران دلسوز نیستند.

در اینجا ممکن است که هر دوی این اظهارها صادق باشند، ولی غیرممکن است که هر دو کاذب باشند.

(منبع: شفاف اندیشیدن)

 

تحقیق‌پذیری

اصل محوری پوزیتیویسم منطقی. بنا بر این اصل، معنای یک اظهار (گفته) همانا روش تحقیق (راستی‌آزمایی) تجربی آن است. در نتیجه، بنا بر این اصل، جمله‌هایی که ظاهراً گزاره‌هایی بیان می‌کنند اما پذیرای هیچ تحقیق تجربی نیستند (همانند جمله‌های متافیزیکی و الاهیاتی) بی‌معنایند، یا دست‌کم نمی‌توانند بیان‌گر تزهای دارای معنای شناختی و صدق و کذب‌پذیر باشند.

(منبع: فرهنگ فلسفی آکسفورد)

 

تحقیق عِلّي

تحقیق درباره‌ی علت امور.

(منبع: شفاف اندیشیدن)

 

تحقیق همراه با بی‌خبریِ دوسویه

تحقیقی که در آن نه شرکت‌کننده و نه پژوهش‌گر نمی‌داند که کدام شرکت‌کننده عضو گروه کنترل است و کدام عضو گروه آزمون.

(منبع: شفاف اندیشیدن)

 

تحقیق همراه با بی‌خبری

تحقیقی که در آن شرکت‌کنندگان نمی‌دانند که عضو گروه کنترل‌ اند یا گروه آزمون‌.

(منبع: شفاف اندیشیدن)

 

ترفند خطابی

اگر کسی که می‌خواهد دیگری را به پذیرش باوری اقناع کند، به جای توسل به عقل او، بکوشد از رهگذر روانشناختی (توسل به احساسات، نیازها، و …) باوری در او ایجاد کند، به ترفند خطابی متوسل شده است.

مرز کاملاً دقیقی بین مغالطه و ترفند خطابی وجود ندارد. برخی از مغالطه‌ها به ترفند خطابی نزدیک‌اند (مثلاً مغالطه‌ی مسموم‌کردن چاه) و کوشش‌های اقناعی ممکن است مخلوطی از استدلال صحیح، مغالطه، و ترفند خطابی باشند. اما تمایز میان مغالطه و ترفند خطابی دست‌کم از جهت شیوه‌ی واکنش به آنها مهم است. واکنش به مغالطه علی‌الاصول از طریق تحلیل استدلال است، اما واکنش به ترفند خطابی شامل بخش‌های دیگر (از جمله به‌کارگیری ترفندهای خطابی از طرف فرد پاسخ‌دهنده) نیز می‌شود.

(منبع: Kemp)

 

تضاد

یکی از رابطه‌هایی است که ممکن است میان دو گزاره برقرار باشد. رابطه‌ی دو گزاره تضاد است، اگر غیرممکن باشد که هر دو صادق باشند، اما ممکن باشد که هر دو کاذب باشند.

مثال:

«همه‌ی درختان زیبا هستند» و «هیچ درختی زیبا نیست»

ممکن نیست که هر دو گزاره‌ی بالا صادق باشند ولی ممکن است که هر دو کاذب باشند؛ مثلاً در صورتی که برخی درختان زیبا باشند و برخی زیبا نباشند.

(منبع: شفاف اندیشیدن)

 

تعریف اقناعی

تعریف اقناعی یعنی تلاش برای سرپوش گذاشتن بر بازتعریف بیش از حد باز یا بیش از حد بسته از یک اصطلاح، در شرایطی که آن بازتعریف مقدمة یک استدلال است. تعریف اقناعی، همانند تعریف قراردادی، معنا را محدود می‌کند. اما تفاوتی میان «تعریف اقناعی»‌ و «تعریف قراردادی» وجود دارد؛ در تعریف قراردادی، نویسنده تصریح می‌کند که دارد یک تعریف عرضه می‌کند ولی، در تعریف اقناعی، نویسنده تعریف را مخفیانه به خورد خواننده می‌دهد، به نحوی که انگار همگان آن تعریف را قبول دارند.

مثال:

اینترنت چیز بدی است. بعضی‌ها ادعا می‌کنند که اینترنت به آزادی بیان، جامعة جهانی، و ارتباط مردم از سراسر جهان کمک می‌کند اما واقعیت این است که اینترنت مانع ارتباط واقعی‌ای می‌شود که در جامعة واقعی به صورت رو در رو رخ می‌دهد.

در اینجا، فرد استدلال‌کننده سعی می‌کند این باور را در ما ایجاد کند که اینترنت، بر خلاف مدّعای طرفدارانش که می‌گویند به ارتباط کمک می‌کند، در واقع مانعی در راه ارتباط است و بنابراین زیان‌مند است. اما، در این مثال، اصطلاح «ارتباط» بازتعریف شده و دیگر آن معنایی را که ما معمولاً از «ارتباط» می‌فهمیم ندارد. در این بازتعریف، «ارتباط» به آنچه به صورت رو در رو در جامعة واقعی رخ می‌دهد محدود شده است و،‌ در نتیجه، رسانه‌های جمعی (روزنامه، رادیو، کتاب، مجله) و نیز تلفن و نامه نادیده گرفته شده‌اند. بنابراین، تعریف «ارتباط» مثال بالا بسیار بسته است. فقط در صورتی که «ارتباط» را این گونه تعریف کنیم، آن نتیجة فرعی (اینترنت به ارتباط کمک نمی‌کند) به دست می‌آید.

(منبع: شفاف اندیشیدن)

 

تعریف قراردادی

تعریفی که هدفش دقت‌بخشی به معنای یک اصطلاح، به منظور دستیابی به هدفی خاص است. تعریف‌های قراردادی معنا را، متناسب با یک هدف خاص، تثبیت یا محدود می‌کنند.

مثال:

در یک تحقیق درباره‌ی بچه‌شاه‌ماهی‌ها، بچه‌شاه‌ماهی این گونه تعریف شده است: شاه‌ماهی‌ای که به بلوغ جنسی نرسیده است؛ شاه‌ماهیِ زیر سه سال.

(منبع: شفاف اندیشیدن)

 

تعریف کارکنشی

تعریف کارکنشی یعنی مشخص کردن شرط‌های لازم و کافی برای کاربرد اصطلاحی که می‌خواهیم تعریف کنیم. تعریف کارکنشی (عملیاتی) اصطلاح «الف» تعریفی است که کارکنشی را توصیه می‌کند که نتیجة آن کارکنش مشخص می‌کند که آیا می‌توان از اصطلاح «الف» برای نامیدن یک چیز یا رویداد استفاده کرد یا نه.

مثال:

تعریف «درمان سرطان»: در صورتی می‌گوییم سرطان کسی درمان شده است که دست‌کم پنج سال پس از پایان درمان بدون سرطان زنده بماند.

(منبع: شفاف اندیشیدن)

 

تعمیم آماری

استدلالی است که از مقدمه‌ای دربارة فراگیری یا نسبتِ ویژگی هدف در گروهی از موردهای تجربه‌شده استفاده می‌کند تا این نتیجه را بیرون بکشد که مشابهِ آن فراگیری یا نسبت در موردهای تجربه‌نشده نیز وجود دارد.

مثال:

در بررسی‌ای که روی ۱۰۰۰ خودرو در تهران [موردهای تجربه شده] انجام شد، معلوم شد ۴۰۰ خودرو نقص ایمنی دارند. پس، ۴۰ درصد خودروهای تهران نقص ایمنی دارند.

(منبع: شفاف اندیشیدن)

 

تعمیم به یک مورد خاص

استدلالی که از عضوهای تجربه‌شدة فراوانِ یک دسته به نتیجه‌ای دربارة یک شی‌ء تجربه‌نشدة واحد از همان نوع می‌رسد.

مثال:

همه‌ی گل‌های رُز که تاکنون دیده‌ام خوش‌بو بوده‌اند. پس گل رُزی که قرار است امروز همسرم در باغچه بکارد نیز خوش‌بو خواهد بود.

(منبع: شفاف اندیشیدن)

 

تعمیم شتابزده

نوعی مغالطه‌ است و هنگامی رخ می‌دهد که کسی به گونه‌ای استدلال می‌کند که گویی چند تجربة انگشت‌شمار کفایت می‌کنند تا دست به تعمیم بزنیم و به نتیجه‌ای گسترده‌دامنه برسیم.

مثال:

تیم ملی ایران تا حالا سه بار با مربی خارجی موفق شده به جام جهانی برود. پس، بعد از این هم هر وقت از مربی خارجی استفاده کنیم به جام جهانی خواهیم رفت.

 

تعمیم کلّی

استدلالی که از تجربة برخی عضوهای یک دسته به عنوان مقدمه‌ای برای پشتیبانی نتیجه‌ای دربارة همه یا بیشتر عضوهای آن دسته استفاده می‌کند.

مثال:

همه‌ی گربه‌هایی که من تاکنون دیده‌ام بامزه‌اند.

پس، همه‌ی گربه‌ها بامزه‌اند.

(منبع: شفاف اندیشیدن)

 

تفکر انتقادی

بنگرید به «سنجشگرانه‌اندیشی»

 

تفکر بازتابی

بنگرید به «تفکر تأمل‌گرانه»

 

تفکر تأمل‌گرانه

مفهومی بود که نخستین بار جان دیوئی در کتاب چگونه می‌اندیشیم (۱۹۱۰) مطرح ساخت. با آنکه واژه‌ی سنجشگرانه (نقادانه) در این مفهوم جایی ندارد، تعریف دیوئی از «تفکر تأمل‌گرانه» را نخستین تعریف از سنجشگرانه‌اندیشی، دست‌کم نخستین تعریف در دوران جدید، قلمداد می‌کنند. دیوئی «تفکر تأمل‌گرانه» را چنین تعریف کرد:

بررسیِ فعالانه، مُجِدّانه، و دقیقِ یک باور یا شکلِ مفروضی از معرفت، با توجه به مبانی‌ای که پشتوانه‌ی آن هستند و نتایجی که در پی دارد اندیشه‌ی تأمل‌گرانه را تشکیل می‌دهد.

 

تفکر نقادانه

بنگرید به «سنجشگرانه‌اندیشی»

 

تناقض

یکی از رابطه‌هایی است که ممکن است میان دو گزاره وجود داشته باشد. اگر رابطه‌ی میان دو گزاره «تناقض» باشد، غیرممکن است که هر دوی آنها صادق باشند و همچنین غیرممکن است که هر دوی آنها کاذب باشند؛ حتماً یکی از آنها صادق و دیگری کاذب است.

مثال:

«همه‌ی انسان‌ها وجدان دارند» و «برخی انسان‌ها وجدان ندارند»

رابطه‌ی این دو گزاره «تناقض» است. به عبارت دیگر اولی «نقیض» دومی است.

(منبع: شفاف اندیشیدن)

 

تناقض اجتماعی

ناسازگاری میان شعارهای یک جامعه و عمل آن. هر جامعه‌ای تصویری از خودش دارد که تا حدودی با منش واقعی آن جامعه ناسازگار است. معمولاً میان تناقض اجتماعی، از یک سو، و خودفریبی انسان‌ها در سطح فرهنگی یا اجتماعی، از سوی دیگر، همبستگی وجود دارد. سنجشگرانه‌اندیشی در تشخیص ناسازگاری‌ها نقش اساسی دارد؛ تشخیص ناسازگاری‌ها نیز برای اصلاح و رسیدن به صداقت و یکپارچگی لازم است.

(منبع: چگونه سوگیری و تبلیغات را در رسانه‌ها تشخیص دهیم)

 

تواضع فکری

اینکه از محدودیت‌های دانش و شناخت خودمان آگاه باشیم و، از جمله، آگاه باشیم که نوعی خودمحوری به طور طبیعی در ما وجود دارد که، تحت شرایطی، ممکن است ما را فریب دهد و زمانی که این «شرایط» پیش می‌آید باید به‌دقت مراقب باشیم؛ حساسیت به تعصب‌ و پیش‌داوری در نظرگاهمان و نیز محدودیت‌های نظرگاهمان. تواضع فکری مبتنی بر توجه به این مطلب است که دامنۀ ادعای هیچ‌کس نباید از آنچه واقعاً می‌داند فراتر برود. لازمۀ تواضع فکری این نیست که شخص بزدل و ضعیف باشد، بلکه این است که از گزافه‌گویی، خودنمایی، یا غرور فکری عاری باشد و، در کنار این، مبناهای منطقی باورهایش را بشناسد و قوت‌ها و ضعف‌های آن را تشخیص دهد.

(منبع: چگونه سوگیری و تبلیغات را در رسانه‌ها تشخیص دهیم)

 

توجیه

بنگرید به «موجه»

 

توریه‌گویی

پنهان کردن گزینشی اطلاعات به قصد فریب مخاطب. بیان بخشی از حقیقت به نحوی که فریبنده باشد.

(منبع: اندیشیدن)

 

جابجا کردن بار اثبات

غالباً با عنوان «مغالطه‌ی جابه‌جا کردن بار اثبات» از آن یاد می‌شود. کوشش برای اثبات یک نتیجه، از طریقِ نشان دادنِ اینکه طرف مقابل نمی‌تواند آن را ابطال کند.

مثال:

هیچ کس نتوانسته اثبات کند که روغن بنفشه برای درمان کرونا سودمند نیست. پس روغن بنفشه برای درمان کرونا سودمند است.

 

جامعه؛ در استدلال‌های تجربی

آن چیز یا چیزهایی که بر اساس اشتراکاتشان با نمونه می‌خواهیم به نتیجه‌هایی درباره‌شان برسیم. در استدلال‌های تجربی، جامعه، موضوع نتیجه است.

برای توضیح بیشتر و مثال، بنگرید به «استدلال تجربی».

 

جامعه‌محوری

این انگاشته که گروه اجتماعی ما ذاتاً و آشکارا برتر از همة گروه‌های اجتماعی دیگر است. وقتی یک گروه یا جامعه خودش را برتر می‌بیند، و در نتیجه همة اعمالش را موجه می‌داند و گمان می‌کند که دیدگاه‌هایش صحیح‌اند و فقط دیدگاه‌های خودش را معقول و توجیه‌ناپذیر قلمداد می‌کند، گرایش دارد که این برتری را در همة اندیشیدن‌هایش پیش‌فرض بگیرد و به همین سبب با ذهن باز نمی‌اندیشد. همة مخالفت‌ها و تردید‌افکنی‌ها خیانت محسوب شده و بی‌درنگ رد می‌شوند. اندک‌اند کسانی که ماهیت جامعه‌محورانة بیشتر اندیشة خودشان را تشخیص می‌دهند.

(منبع: تفکر نقادانه درباره‌ی مسائل اخلاقی)

 

جزئیه

گزاره‌هایی به این صورت:

برخی الف‌ها ب هستند.

برخی الف‌ها ب نیستند.

جزئیه، نقطه‌ی مقابل کلّیّه است. گزاره‌هایی به این صورت را کلّیّه می‌نامیم:

همه‌ی الف‌ها ب هستند.

هیچ الف‌ی ب نیست.

(منبع: شفاف اندیشیدن)

 

 

جهان‌روا

جهان‌شمول. «روایی» یعنی «اعتبار»؛ و وقتی می‌گوییم فلان اصل یا قانون جهان‌رواست یعنی اینکه همه جا روایی (اعتبار) دارد. برای مثال این اصل اخلاقی که «نباید بی‌دلیل به دیگران آسیب رساند» جهان‌رواست، زیرا همه جا اعتبار دارد.

(منبع: تفکر نقادانه درباره‌ی مسائل اخلاقی)

 

چارچوب نگرش

مجموعة باورها، تجربه‌ها، ارزش‌ها، انگاره‌ها، و … که فهم و دریافت ما از چیزها را تعیین می‌کنند (یا بر آن تأثیر می‌گذارند). چنانکه روشن است، چارچوب نگرش معنایی نزدیک به معنای نظرگاه دارد.

(منبع: تفکر نقادانه درباره‌ی مسائل اخلاقی)

 

چندپهلویی

می‌گوییم اصطلاح «الف» چندپهلوست، اگر آن اصطلاح بیش از یک معنای مشخص داشته باشد.

مثال:

مهدی به شیر علاقه‌مند است.

در اینجا معلوم نیست که مقصود از شیر، شیر خوراکی است یا شیر جنگل.

 

چندمنطقی

مسائل چندمنطقی مسائلی‌اند که تحلیل یا پرداختن به آنها باید از چند نظرگاه یا چارچوب نگرش صورت پذیرد. برای اندیشیدن به مسائل چندمنطقی باید همدلی و همگامی فکری ورزید و از تفکر دیالکتیکی و تفکر گفت‌وگویی استفاده کرد.

(منبع: تفکر نقادانه درباره‌ی مسائل اخلاقی)

 

حد

بنگرید به «حد محمول» و «حد موضوع»

 

حد اصغر

حدی که، در استدلال‌های حملی، موضوع نتیجه است.

مثال:

سقراط انسان است.

انسان فانی است.

پس، سقراط فانی است.

در اینجا «سقراط» حد اصغر است.

(منبع: شفاف اندیشیدن)

 

حد اکبر

حدی که، در استدلال‌های حملی، محمولِ نتیجه است.

مثال:

سقراط انسان است.

انسان فانی است.

پس، سقراط فانی است.

در اینجا «فانی» حد اکبر است.

(منبع: شفاف اندیشیدن)

 

حد غیرمنبسط

حدی که مدّعایی دربارة برخی از عضوهای دسته‌ای که توسط آن حد نامیده شده مطرح می‌کند.

مثال:

برخی گیاهان گوشتخوارند.

در اینجا حد موضوع (گیاهان) غیرمنبسط است.

(منبع: شفاف اندیشیدن)

 

حد محمول

اصطلاحی منطقی است به معنای آنچه یک جمله یا گزاره دربارة حد موضوع می‌گوید. گاه به جای «حد محمول» می‌گویند «محمول».

مثال:

همه‌ی سگ‌ها پستاندارند.

در اینجا «پستاندار» محمول است.

(منبع: شفاف اندیشیدن)

 

حد منبسط

در گزارة حملی، حدی است که مدّعایی مطرح می‌کند دربارة همة عضوهای دسته‌ای که توسط آن حد نامیده شده است.

بنگرید به «حد غیرمنبسط».

(منبع: شفاف اندیشیدن)

 

حد موضوع

اصطلاحی منطقی است به معنای چیزی که یک جمله یا گزاره دربارة آن است. گاه به جای «حد موضوع» می‌گویند «موضوع»

مثال:

همه‌ی سگ‌ها پستاندارند.

در اینجا «سگ»ها موضوع است.

(منبع: شفاف اندیشیدن)

 

حد وسط

در استدلال‌های حملی، حدی که حد اکبر و اصغر را به هم پیوند می‌دهد.

مثال:

سقراط انسان است.

هر انسانی فانی است.

پس، انسان فانی است.

در اینجا «انسان» حد وسط است.

(منبع: شفاف اندیشیدن)

 

حکم

حکم کردنِ یک گزاره برابر است با مطرح کردن این مدّعا که آن گزاره صادق است.

 

حمل به احسن

بنگرید به «اصل نیک‌نگری»

 

حملة شخصی

پاداستدلالی که، به جای حمله به استدلال، به استدلال‌کننده حمله می‌کند. حمله‌ی شخصی بر دو نوع است: «توهین‌آمیز» و «وضعیتی».

(منبع: شفاف اندیشیدن)

 

حملة شخصی توهین‌آمیز

پاداستدلالی که به جای حمله به استدلالِ فرد به شخصیت او حمله می‌کند.

مثال:

اصول‌گرایان اشتباه می‌کند اگر گمان می‌کند که می‌تواند سر مردم را شیره بمالند تا دوباره در انتخابات شرکت کنند.

(منبع: شفاف اندیشیدن)

 

حملة شخصیِ وضعیتی

غالباً با عنوان «مغالطه‌ی حمله‌ی شخصیتی وضعیتی» از آن یاد می‌شود. پاداستدلالی که چنین می‌گوید (یا القا می‌کند) که در وضعیتِ کسی که استدلالی را اقامه کرده چیزی وجود دارد که علّتِ پایبندیِ او به دیدگاهی که از آن دفاع می‌کند را مشخص می‌کند.

مثال:

اینکه رونالدو کفش آدیداس را توصیه می‌کند به‌هیچ‌وجه دلیل بر خوب بودن کفش آدیداس نیست. او برای این کار پول می‌گیرد. به هر کسی این قدر پول بدهند، تبلیغ هر چیزی را خواهد کرد.

(منبع: شفاف اندیشیدن)

 

خبرگی

بنگرید به آتوریته

 

خردپذیر

چیزی که معقول به نظر می‌رسد و احتمال صدقش به میزان قابل توجهی بیشتر از احتمال کذبش است.

 

خطابه

بنگرید به «ترفند خطابی»

 

خودبرگزیده

در استدلال آماری، به نمونه‌ای که عضو‌های آن خودشان تصمیم می‌گیرند که عضو نمونه باشند یا نه.

مثال:

اگر در تحقیق درباره‌ی تأثیرگذاری داروی ضدافسردگی، صرفاً از کسانی که خودشان مایل به پاسخگویی‌ درباره‌ی تأثیر داروی ضدافسردگی‌اند سؤال شود، نمونه‌ی ما خودبرگزیده است. نمونه‌ی خودبرگزیده در برخی تحقیقات مشکل ایجاد می‌کند: برای مثال، در همین تحقیق، ممکن است کسانی که افسردگی‌شان بهبود یافته تمایل بیشتری به پاسخ‌گویی داشته باشند و، در نتیجه، نمونه‌ی ما بازنماینده نباشد.

(منبع: شفاف اندیشیدن)

 

خوش‌بیانی

اگر در جایی، استفاده از کلمات و عبارت‌های دارای بار عاطفی، مجاز یا حتی لازم باشد اما ما از واژه‌هایی استفاده کنیم که بر آن بار عاطفیِ مجاز یا لازم سرپوش بگذارند، مرتکب خوش‌بیانی شده‌ایم.

مثال:

اگر مردم یک کشور به مشکلات اقتصادی اعتراض کنند و حکومت آن کشور در عرض یک هفته دو هزار نفر از مردم را بکشد و هزاران نفر را زندانی کند، استفاده از عبارت «سرکوب» یا حتی «کشتار» برای توصیف اقدام آن حکومت مجاز و شاید حتی لازم است. در اینجا اگر کسی برای توصیف عملکرد حکومت آن کشور از عبارت «برخورد “نه چندان مناسب” با شهروندان» استفاده کند مرتکب خوش‌بیانی شده است.

(منبع: شفاف اندیشیدن)

 

داده‌ها

واقعیت‌ها، عددها، و اطلاعاتی که می‌توان از آنها نتیجه‌گیری کرد، یا تفسیرها و نظریه‌ها را بر آنها استوار کرد. کسانی که می‌خواهند سنجشگرانه بیندیشند باید مطمئن شوند که میان داده‌های انکارناپذیر و استنتاج‌ها یا نتیجه‌گیری‌هایی که بر اساس این داده‌ها انجام می‌شوند فرق گذاشته‌اند.

(منبع: چگونه سوگیری و تبلیغات را در رسانه‌ها تشخیص دهیم)

 

دارونما

چیزی است که در تحقیق‌های علّی به عضوهای گروه کنترل داده می‌شود و ظاهراً عامل علّی است اما در واقع بی‌تأثیر است.

(منبع: شفاف اندیشیدن)

 

دامنه

دایرة شمول یک گزاره. بنگرید به «دامنه‌واژه»

 

دامنه‌واژه

سور؛ واژه‌ای که مشخص می‌کند دربارة چه تعداد از عضوهای دستة موضوع صحبت می‌کنیم: همه، برخی، و … .

مثال:

برخی از کارمندان ثروتمندند.

بیشتر فیلسوفان گوشه‌گیرند.

همه‌ی مرغ‌ها روزی جوجه بوده‌اند.

(منبع: شفاف اندیشیدن)

 

دانستن

در بافتار سنجشگرانه‌اندیشی، واژه‌ی «دانستن» معمولاً به معنای «شناخت داشتن» به کار می‌رود.

بنگرید به «شناخت»

 

دانش

در بافتار سنجشگرانه‌اندیشی، واژه‌ی «دانستن» معمولاً به معنای «شناخت داشتن» به کار می‌رود.

بنگرید به «بافتار»، «شناخت»

 

در‌ـ‌بر‌ـ‌داشت

در‌ـ‌بر‌ـ‌داشتِ یک واژه یا عبارت انگاره‌هایی است که آن واژه یا عبارت به ذهن متبادر می‌کند.

مثال:

واژه‌ی «خوک» کثیفی را به ذهن متبادر می‌کند.

(منبع: شفاف اندیشیدن)

 

دلیل

در کاربرد اصلی‌اش در سنجشگرانه‌اندیشی، تقریباً مترادف «استدلال» است. اما گاه به معنای «علت» یا «انگیزه» نیز به کار می‌رود.

 

دلیل‌تراشی

کوشش ناصادقانة فرد برای آوردن دلیل‌های جامعه‌پسند برای کارها، امیال، و باورهای خودش، در حالی که آن دلیل‌ها صرفاً قرار است بر دلیل‌ها یا انگیزه‌های واقعی او سرپوش بگذارند. برای مثال، برخی برده‌داران چنین دلیل‌تراشی می‌کردند: برده‌داری موجه است، چون برده‌ها مثل کودکان هستند و باید زیر نظر دیگران باشند. دلیل‌تراشی یک سازوکار دفاعی است که به افراد کمک می‌کند تا انگیزه‌های واقعی‌شان را زیر سطح آگاهی‌شان مخفی کرده و بدون روبه‌رویی با انگیزه‌های واقعی‌شان به آنچه می‌خواهند دست یابند.

(منبع: تفکر نقادانه درباره‌ی مسائل اخلاقی)

 

دوپارگی نادرست

نوعی مغالطه‌ است که هنگامی رخ می‌دهد که یک مقدمة فصلی به‌غلط چنین القا می‌کند که همة گزینه‌های بدیلِ ممکن که به نتیجه ربط دارند را شامل می‌شود.

مثال:

یا به دانشگاه می‌روی یا بدبخت می‌شوی. (مقدمه‌ی فصلی)

به دانشگاه نمی‌روی.

پس، بدبخت می‌شوی.

 

رابطه

است یا هست یا اند (یا صورت‌های جمعشان) که برای پیوند دادنِ موضوع و محمول در اظهارهای حملی به کار می‌روند.

مثال:

در جمله‌ی «علی دانشجو است»، واژه‌ی «است» رابطه است.

(منبع: شفاف اندیشیدن)

 

ربط‌داری

رابطه‌ای که گاه میان مقدمه‌ها و نتیجه وجود دارد. بنگرید به: مقدمة دارای ربط سلبی، مقدمة دارای ربط ایجابی، و بی‌ربطی. کلمه‌ی «ربط» گاه به معنای «ربط + اهمیت» به کار می‌رود. به عبارت دیگر، وقتی گفته می‌شود که چیزی «ربط‌دار» است، مقصود این است که هم ربط دارد و هم به میزان قابل توجهی «اهمیت» دارد.

(منبع: شفاف اندیشیدن)

 

رده؛ در استدلال تجربی

«رده» در استدلال‌های تجربی همان نقشی را دارد که «وجه شباهت» در استدلال تمثیلی. ردة یک چیز مشخص می‌کند که آن چیز از چه سنخی است. رده، ویژگی‌ای است که بین نمونه و جامعه مشترک است.

برای توضیح بیشتر و مثال، بنگرید به «استدلال تجربی»

(منبع: شفاف اندیشیدن)

 

رفع تالی

استدلالی که در آن شرط لازم، تالی، نفی می‌شود.

مثال:

اگر باران آمده باشد زمین خیس است

زمین خیس نیست

پس، باران نیامده است.

(منبع: شفاف اندیشیدن)

 

روایی

در استدلال‌های آماری، ابزارِ «روا» ابزاری است که همان چیزی را اندازه‌گیری می‌کند که قرار است اندازه‌گیری کند.برای توضیح بیشتر و مثال بنگرید به «پایایی»

(منبع: شفاف اندیشیدن)

 

رویّه‌ی نادرست

مغالطه‌ای است که هنگامی رخ می‌دهد که کسی استدلال می‌کند که یک عمل، با آنکه به خودیِ خود پذیرفتنی است، پایه‌گذاری رویّه‌ای برای عمل‌های ناپذیرفتنیِ دیگر است؛ در حالی که، چنین رویّه‌ای در واقع پایه‌گذاری نمی‌شود، زیرا تفاوت‌هایی ربط‌دار میان موردها وجود دارد.

مثال:

اگر حالا که کروناست اجازه دهم بیشتر با پلی‌استیشن بازی کنی، بعد از کرونا هم می‌خواهی چند ساعت در روز به بازی با پلی‌استیشن بپردازی.

(منبع: شفاف اندیشیدن)

 

ژارگون

دستگاه اصطلاحات تخصصی مربوط به یک رشته یا حوزه‌ی خاص. این اصطلاح معمولاً با بار منفی همراه است. وقتی گفته می‌شود کسی از ژارگون استفاده کرده، معمولاً منظور این است که به نحو غیرضروری از واژه‌های تخصصیِ دشوار استفاده کرده است.

(منبع: اندیشیدن)

 

ژرف‌نمایی

بیان جملاتی که به‌ظاهر عمیق‌اند اما در واقع چنین نیستند. بسیاری از گفتاوردهایی که از زبان روانشناسان زرد و چهره‌های صرفاً مشهور و … گفته می‌شوند چیزی جز ژرف‌نمایی نیستند.

مثال:

علم همانا نوع دیگری از جهل است.

راه فضیلت از رذیلت می‌گذرد.

حرکت باعث می‌شود در همان جایی که هستید باقی بمانید.

(منبع: اندیشیدن)

 

سازواری

بنگرید به «صادق»

 

سازوکار دفاعی

فرایندی ناخودآگاه که، در روند آن، ذهن انسان خودش را فریب می‌دهد تا با اندیشه‌ها یا موقعیت‌های دردناک چنان که هستند مواجه نشود.

(منبع: تفکر نقادانه درباره‌ی مسائل اخلاقی)

 

سالبه

بنگرید به «موجبه»

 

سبک‌بار

واژه، یا گزاره، یا جمله، یا … که معناها یا مدعاهای کمتری داشته باشد. هر چه یک گزاره سبک‌بارتر باشد، اثباتِ آن به عنوان نتیجة استدلال آسان‌تر است.

بنگرید به «گران‌بار»

 

سخن‌آرایی

استفاده از واژه‌ها یا عبارت‌ها در معنایی غیر از معنای عادّي‌شان، به قصد ایجاد انگاره‌ یا تصویر در ذهن مخاطب و افزایش تأثیرگذاری کلام.

مثال:

به جای آنکه بگوییم. «شوهر سیمین فوت کرده و سیمین شخصاً هزینه‌ی زندگی فرزندانش را تأمین می‌کند» بگوییم «سیمین سربازی تنها در جبهه‌ی زندگی است که به تنهایی در این میدان می‌جنگد و بار زندگی خودش و فرزندانش را به دوش می‌کشد».

 

سفسطه

بنگرید به «مغالطه»

 

سنجشگرانه‌اندیشی

این پرسش که «سنجشگرانه‌اندیشی چیست؟» را به دو صورت می‌توان فهمید: نخست اینکه «چه شیوه‌ی اندیشیدنی را می‌توان سنجشگرانه دانست؟» و دوم اینکه «سنجشگرانه‌اندیشی به عنوان یک دانش‌ـ‌مهارت شامل چه نوع دانش و مهارت‌هایی می‌شود؟»

اگر پرسش ما این باشد که «چه شیوه‌ی اندیشیدنی را می‌توان سنجشگرانه دانست؟» باید گفت صاحبنظران سنجشگرانه‌اندیشی تعریف‌های گوناگونی از آن عرضه کرده‌اند؛ اما این تعریف‌ها تا حدی به هم شبیه‌اند. در اینجا یکی از تعریف‌ها از ریچارد پل را می‌آوریم. ویژگی تعریف ریچارد پل این است که کلیت دارد و می‌تواند تعریف‌های دیگر را نیز در بر بگیرد:

سنجشگرانه‌اندیشی یعنی اندیشیدن درباره‌ی اندیشیدن به قصد ارتقای اندیشیدن.

به عبارت دیگر، سنجشگرانه‌اندیشی نوعی فرا‌ـ‌اندیشیدن (یعنی اندیشیدن درباره‌ی اندیشیدن) است. بسیاری از نویسندگان کتاب‌های سنجشگرانه‌اندیشی وظیفه‌ی اصلی سنجشگرانه‌اندیشی را نقد دیدگاه‌ها و استدلال‌های دیگران می‌دانند. این برداشت از سنجشگرانه‌اندیشی، در مقایسه با برداشت ریچارد پل، محدودتر است. با این حال، حتی اگر وظیفه‌ی اصلی سنجشگرانه‌اندیشی را نقد دیدگاه‌ها و استدلال‌های دیگران بدانیم، باز هم می‌توان گفت که به ارتقای اندیشیدن خود شخص کمک می‌کند، زیرا کسی که در نقد و سنجشگری ورزیده باشد مطمئناً اندیشه‌ی خود را نیز نقد خواهد کرد و همین نقد موجب ارتقای کیفیت اندیشیدن او خواهد شد.

 

اما اگر پرسش «سنجشگرانه‌اندیشی چیست؟» را این طور بفهمیم که «سنجشگرانه‌اندیشی شامل چه دانش‌ و مهارت‌هایی است؟» باید گفت سنجشگرانه‌اندیشی شامل دانش و مهارت‌های بنیادین فکری است که افراد برای بهتر اندیشیدن در زندگی روزمره و دانشگاهی به آنها نیاز دارند.

 

سنجه‌های فکری

سنجه‌ها (معیارها)یی که با استفاده از آنها کیفیت کارهای فکری (همچون پرسش، نظریه، و …) را می‌سنجیم. مهم‌ترین سنجه‌های فکری اینها هستند: مناسبت، وضوح، دقت، عمق، جامع‌نگری، منطق.

 

سور

بنگرید به «دامنه‌واژه»

 

سوگیری شناختی

سوگیری‌های شناختی الگوهای فکری سیستماتیک، ناخودآگاه، و خودکاری اند که گاه موجب به بیراهه رفتن تفکر می‌شوند و بالقوه به خطا منجر می‌شوند. تقریباً ۲۰۰ نمونه از این گونه سوگیری‌ها شناسایی و توصیف شده است، اما هیچ فهرست رسمی و پذیرفته‌شده‌ای از سوگیری‌های شناختی وجود ندارد. این سوگیری‌ها را می‌توان به چند دسته‌ی مختلف تقسیم کرد: سوگیری‌های مربوط به تصمیم‌گیری/رفتاری، سوگیری‌های اجتماعی، خطاهای حافظه، و سوگیری‌های مربوط به باور و احتمال.

(منبع: Howard)

 

سوگیری ملّی

پیش‌داوریِ شخص به سود کشورش و باورها، سنت‌ها، کردارها، تصورها، و جهان‌نگری مردم آن؛ نوعی جامعه‌محوری یا قوم‌محوری. طبیعی است (گرچه اجتناب‌ناپذیر نیست) که انسان‌ها به باورها، سنت‌ها، کردارها، و جهان‌نگری‌ای که در آن بزرگ شده‌اند نظر موافق داشته باشند. این گرایش مثبت معمولاً به نوعی پیش‌داوری تبدیل می‌شود؛ خودشناسی‌ای نامعقول و کمابیش انعطاف‌ناپذیر که دیدگاه شخص دربارۀ ملتش و کل جهان را به نحو قابل‌توجهی تحریف می‌کند. سوگیری ملی در جاهای زیادی جلوه‌گر می‌شود: در گرایش فرد به طرفداری کورکورانه از حکومت کشورش، در پذیرش غیرسنجشگرانۀ روایت حکومت از ماهیت مناقشه‌ با کشورهای دیگر، در بزرگنمایی غیرسنجشگرانۀ فضیلت‌های ملت خود و کوچک جلوهدادن فضیلت‌های ملت‌های «دشمن». سوگیری ملی در پوشش رسانه‌ای و مطبوعات همۀ ملت‌های جهان بازتاب دارد. اینکه کدام رویداد پوشش داده شود و کدام رویداد پوشش داده نشود بستگی دارد به اینکه چه چیزی در جهان‌نگری یک ملت مهم است و چه چیزی نیست؛ و بر همین اساس است که رویدادها به گزارش تبدیل می‌شوند تا به آن جهان‌نگری اعتبار ببخشند. گزارش‌ها به گونه‌ای تهیه می‌شوند که با یک جهان‌نگری خاص سازگار باشند اما، با این حال، چنان عرضه می‌شوند که گویی روایت‌هایی بی‌طرفانه و عینی‌اند؛ مردم نیز این گزارش‌ها را غیرسنجشگرانه می‌پذیرند و آنها را روایت‌هایی بی‌طرفانه و عینی قلمداد می‌کنند، زیرا غالباً این انگاشتۀ غیرسنجشگرانه را دارند که دیدگاهشان دربارۀ امور با واقعیت امور تطابق دارد. شهروندان هر کشوری، اگر می‌خواهند سنجشگر و مسئولیت‌پذیر و منصف باشند، باید تمرین کنند تا سوگیری ملی را در خبرها و نوشته‌هایی که می‌خوانند تشخیص دهند و به منظری فراتر از ملی‌گرایی غیرسنجشگرانه برسند.

(منبع: چگونه سوگیری و تبلیغات را در رسانه‌ها تشخیص دهیم)

 

شاهد

قرینه؛ بیّنه. اطلاعاتی که به صدق یا کذب یک گزاره ربط دارند.

(منبع: فرهنگ فلسفی کمبریج)

می‌گوییم الف شاهدی بر ب است، اگر الف موجب شود که باور به ب معقول‌تر یا موجه‌تر شود. (منبع: Jaegwon Kim، به نقل از مدخل evidence در دانشنامه‌ی استنفورد)

مثال:

نظم موجود در عالم شاهدی بر وجود خداست.

 

شاهد حکایتی

استفاده از تجربه‌های شخصی انگشت‌شمار برای پشتیبانیِ نتیجه‌ای که دامنة گسترده دارد (با عنوان مغالطة تعمیم شتابزده نیز شناخته می‌شود).

مثال:

ماه قبل که به مسافرت شمال رفته بودم، بیشتر فروشنده‌ها اجناسشان را گران‌تر از حد معمول می‌فروختند. پس، شمالی‌ها گران‌فروشند.

 

شبه علم

گزاره‌هایی که طبق ادعای اظهارکنندگانشان علمی‌اند اما در واقع با روش علمی سازگار نیستند. معمولاً این موارد را جزء مشخصه‌های شبه‌علم می‌دانند: مدعاهای متناقض، اغراق‌آمیز، یا ابطال‌ناپذیر، ناگشودگی در برابر ارزیابی توسط دیگر متخصصان، نبود اقدامات نظام‌مند به هنگام ایجاد فرضیه‌ها، و ادامه‌ی پایبندی به فرضیه‌ها حتی پس از آنکه اعتبارشان از طریق آزمایش از میان رفته است.

(منبع اصلی: استنفورد)

 

شرط کافی

شرطی که برای حاصل آمدنِ تالی کفایت می‌کند؛ «مقدم» در گزاره‌های شرطی.

مثال:

جمله‌ی شرطی: اگر الف مادر باشد، آنگاه الف زن است.

در اینجا، «الف مادر است» برای «الف زن است» کافی است اما بایسته (لازم) نیست. اگر قرار باشد کسی مادر باشد بایسته (لازم) است که زن باشد، اما زن بودن برای مادر بودن کافی نیست، چون بسیاری زن‌ها مادر نیستند.

(منبع: شفاف اندیشیدن)

 

شرط لازم

شرطی که برای حاصل آمدن مقدمه بایسته است، اما کافی نیست.

مثال:

جمله‌ی شرطی: اگر الف مادر باشد، آنگاه الف زن است.

در اینجا، «الف زن است» برای «الف مادر است» بایسته (لازم) است، اما کافی نیست. اگر قرار باشد کسی مادر باشد بایسته (لازم) است که زن باشد، اما زن بودن برای مادر بودن کافی نیست، چون بسیاری زن‌ها مادر نیستند.

(منبع: شفاف اندیشیدن)

 

شرطی

بنگرید به «گزاره‌ی شرطی»

 

شرطی‌سازی اجتماعی

فرایندی که طی آن افراد جامعه یاد می‌گیرند به شیوه‌ای که مورد قبول جامعه است رفتار کنند.

(منبع: تفکر نقادانه درباره‌ی مسائل اخلاقی)

 

شناخت

معرفت. در صورتی می‌گوییم کسی به گزاره‌ای، مثلاً الف، شناخت دارد که (۱) آن را باور داشته باشد (۲) الف صادق باشد (۳) باور شخص به الف موجه باشد.

نیز بنگرید به «موجه» و «صادق»

 

شهامت فکری

رغبت به اینکه با اندیشه‌ها، باورها، یا دیدگاه‌هایی که تاکنون به آنها توجه جدی نکرده‌ایم مواجه شویم و، به‌رغم حساسیت منفی‌مان به آنها، منصفانه ارزیابی‌شان کنیم. این شهامت برخاسته از تشخیص این مطلب است که گاه اندیشه‌هایی که خطرناک یا پوچ قلمداد می‌شوند موجه‌اند؛ حال، یا کاملاً موجه‌اند یا بخش‌هایی از آنها موجه است. شهامت فکری برخاسته از تشخیص این مطلب نیز هست که باورها یا نتیجه‌گیری‌هایی که به ما القا شده‌اند یا مورد حمایت اطرافیان ما هستند گاه کاذب یا گمراه‌کننده‌اند. برای آنکه به تشخیص برسیم، باید از «پذیرش» منفعلانه و غیرسنجشگرانۀ آنچه «یاد گرفته‌ایم» پرهیز کنیم. اینجاست که شهامت فکری اهمیت پیدا می‌کند زیرا اگر این فضیلت فکری را داشته باشیم، ناگزیر، خواهیم دید که برخی از اندیشه‌هایی که همیشه آنها را خطرناک و پوچ می‌دانسته‌ایم بهره‌ای از حقیقت دارند، و برخی از اندیشه‌هایی که در جامعه یا گروه اجتماعیِ ما به‌شدت پذیرفته‌شده‌‌اند آلوده به تحریف و کذب‌اند. برای آنکه، در چنین اوضاع و احوالی، با اندیشیدنِ خود صادقانه مواجه شویم، نیازمند شهامتیم. وارسی باورهایی که برایمان عزیزند دشوار است و ناهمرنگی با جماعت نیز غالباً تاوان سنگینی دارد.

(منبع: چگونه سوگیری و تبلیغات را در رسانه‌ها تشخیص دهیم)

 

شهود خام

شهودی که ما کاملاً بدان اعتماد داریم امّا برای درستی‌اش هیچ دلیلی نمی‌توانیم بیاوریم.

(منبع: مفهوم‌ها و ابزارهای تفکر نقادانه)

 

صادق

نقطه‌ی مقابل «کاذب» . باور یا گزاره‌ای که دارای صدق است. نظریه‌های گوناگونی درباره‌ی «صدق» گزاره‌ها وجود دارد، اما در سنجشگرانه‌اندیشی معمولاً باور یا گزاره‌ی صادق را گزاره‌ای می‌دانند که با واقعیت مطابقت داشته باشد. به عبارت دقیق‌تر، باور، اظهار، گزاره صادق است به شرط آنکه واقعیتی مطابق با آن وجود داشته باشد.

دو نظریه‌ی رقیب دیگر برای صدق، نظریه‌ی سازواری و نظریه‌ی پراگماتیک هستند. بنا بر نظریه‌ی سازواری، یک باور صادق است اگر بخشی از یک نظام کلی باورها باشد که همساز و هماهنگ است. بنا بر نظریه‌ی پراگماتیک، گزاره‌ای صادق است که مبنای خوبی برای عمل باشد.

 

صدق

بنگرید به «صادق».

 

صورت استدلال

به بیان ساده: شکل کلی استدلال.

برای مثال این دو استدلال را در نظر بگیرید:

استدلال شماره‌ی ۱:

سقراط انسان‌ است

همه‌ی انسان‌ها فانی‌اند.

پس: سقرا فانی است.

استدلال شماره‌ی ۲:

پشنگ گربه است.

همه‌ی گربه‌ها بامزه‌اند.

پس: پشنگ بامزه است.

«محتوا»ی این دو استدلال با هم فرق می‌کند اما شکل کلی هر دو یکسان است و به این شکل است:

الف ب است.

همه‌ی ب ها جیم هستند.

پس الف جیم است.

به این شکل کلی، «صورت استدلال» گفته می‌شود.

 

عامل عِلّی

در تحقیق تجربی، به عاملی که طبق فرضیه علتِ پدیده‌ای دیگر است «عامل علّي» گفته می‌شود.

مثال:

اگر حدس بزنیم که بازی کامپیوتری موجب چاقی می‌شود و بخواهیم تحقیق کنیم که آیا چنین هست یا نه، به این عامل (یعنی بازی کامپیوتری) که می‌خواهیم ببینیم علت چاقی هست یا نه «عامل علی» گفته می‌شود.

(منبع: شفاف اندیشیدن)

 

عدول محمول

تبدیل یک اظهار حملی از موجبه به سالبه یا از سالبه به موجبه، و جایگزین کردن حد محمول با اصطلاحی که متمم دستة محمول را نامگذاری می‌کند.

مثال:

اظهار حملی: همه‌ی سگ‌ها پستاندارند.

عدول محمول: هیچ سگی غیرپستاندار نیست.

مثال ۲:

اظهار حملی: برخی گیاهان گوشتخوارند.

عدول محمول: برخی گیاهان غیرگوشتخوار نیستند.

(منبع: شفاف اندیشیدن)

 

عطف

بنگرید به گزاره‌ی عطفی

 

عکس مستوی

عوض کردن جای حد‌های موضوع و محمول در اظهارهایِ حملی که فقط برای سالبه‌ی کلیه و موجبه‌ی جزئیه معتبر است.

مثال:

اظهار حملی: هیچ زنی پدر نیست.

عکس مستوی: هیچ پدری زن نیست.

در اینجا چون اظهار حملی، سالبه‌ی کلیه است

(منبع: شفاف اندیشیدن)

 

عکس نقیض

عکس نقیض یک اظهار حملی هنگامی به دست می‌آید که متمم حد موضوع را به جای حد محمول و متمم حد محمول را به جای حد موضوع قرار دهیم.

مثال:

اظهار حملی: همه‌ی سگ‌ها پستاندارند.

عکس نقیض: همه‌ی غیر‌ـ‌پستانداران غیر‌ـ‌سگ‌اند.

(منبع: شفاف اندیشیدن)

 

عنصرهای اندیشه

عنصرهای اندیشه (یا «عنصرهای تشکیل‌دهندة اندیشه») اجزا و مؤلفه‌هایی هستند که عموماً در اندیشه‌ها (یا اندیشیدن‌ها) وجود دارند. مهم‌ترین عنصرهای اندیشه اینها هستند: غایت، پرسش، استدلال (استنتاج)، انگاشته، اطلاعات، مفهوم، نظرگاه

(منبع: مفهوم‌ها و ابزارهای تفکر نقادانه)

 

عینی

بنگرید به «آفاقی»

 

عینی‌نگری

بنگرید به «آفاقی‌نگری»

 

غایت

هدف نهایی. مقصود از غایت یک اندیشه (یک کار فکری) هدف نهایی است که می‌خواهد به آن دست یابد.

 

فرض

بنگرید به «انگاشته»

 

فرضیه

گزاره‌ای که مطرح می‌شود تا «شاهد»هایی که آن را تصدیق می‌کنند و «مثال نقض»هایی که آن را نفی می‌کنند بررسی شوند و در نهایت به تصدیق یا نفی آن نزدیک شویم.

 

فرع؛ در استدلال تمثیلی

چیزی که با اصل مقایسه می‌شود تا از این طریق به نتیجه‌ای درباره‌ی آن برسیم. چیزی که در استدلال تمثیلی به نتیجه‌ای جدید درباره‌اش می‌رسیم. موضوعِ نتیجه در استدلال‌های تمثیلی.

برای توضیح و مثال، بنگرید به «استدلال تمثیلی»

 

فصل

بنگرید به گزاره‌ی فصلی

 

فضیلت فکری

فضیلت‌های فکری آن دسته از ویژگی‌های فکری مثبت اند که برخورداری از آنها موجب ارتقای کیفیت اندیشیدن می‌شود: تواضع فکری، شهامت فکری، استقلال فکری، پشتکار فکری،  اطمینان به عقل، و … .

 

قوت استقرایی

قوت استقرایی یک استدلال عبارت است از «احتمال مشروط» نتیجه‌ی آن متناسب با مقدمه‌هایش [با توجه به مقدمه‌هایش؛ با فرض آنکه فقط آن مقدمه‌ها را در نظر بگیریم].

(منبع: Kemp)

بنگرید به «احتمال مشروط»

 

قوم‌محوری

گرایش به اینکه نژاد یا فرهنگ خود را برگزیده ببینیم؛ این گرایش مبتنی‌ بر این باور عمیق است که گروه ما بر همۀ گروه‌های دیگر برتری دارد. قوم‌محوری نوعی خودمحوری است؛ اما خودمحوری‌ای که از خود به گروه گسترش یافته است. بسیاری از اندیشیدن‌های غیرسنجشگرانه، یا سنجشگرانۀ خودخواهانه‌، ماهیتاً خودمحورانه‌یا قوم‌محورانه‌اند. (مفهوم‌های قوم‌محوری و جامعه‌محوری غالباً طوری به کار می‌روند که گویی مترادف‌اند،اما جامعه‌محوری دامنۀ گسترده‌تری دارد و هر گروه اجتماعی، از جمله گروهِ کسانی که با ما هم‌حرفه‌اند، را در بر می‌گیرد.) درمان قوم‌محوری یا جامعه‌محوری این است که به نظرگاهِ فرهنگ‌ها و گروه‌های مخالف وارد شویم و در درون آن نظرگاه‌ها همدلانه بیندیشیم. چنین اندیشیدنِ همدلانه‌ای به‌ندرت در کسی پدید می‌آید. بسیارند کسانی که تظاهر به رواداری می‌کنند، اما عملاً همه چیز را به نفع باورها، هنجارها، و کردارهای فرهنگ خود تمام می‌کنند. افراد سنجشگرانه‌اندیش فرض را بر این نمی‌گذارند که گروه‌ خودشان ذاتاً برتر از گروه‌های دیگر است. در عوض، تلاش می‌کنند هر دیدگاهی را به‌درستی نقد کنند و قوت‌ها و ضعف‌های آن را معین کنند. وفاداری آنها به یک کشور مبتنی بر اصل‌ها و آرمان‌های آن کشور است، نه بر وفاداری غیرسنجشگرانه به یک شخص یا گروه یا سنت‌های ملّی.

(منبع: چگونه سوگیری و تبلیغات را در رسانه‌ها تشخیص دهیم)

 

قیاس حملی

استنتاج بر اساس گزاره‌های حملی.

مثال:

همة انسان‌ها میرا هستند.

دانشجویان انسان هستند.

بنابراین دانشجویان میرا هستند.

(منبع: شفاف اندیشیدن)

 

کاذب

نقطه‌ی مقابل «صادق». گزاره‌ای که «صادق» نیست. بنگرید به «صادق»

 

کارکنشی‌سازی

عملیاتی‌سازی؛ عرضة تعریف‌های کارکنشی برای اصطلاح‌ها.

مثال:

اگر هنگام تحقیق درباره‌ی میزان مشروب نوشیدن دانشجویان صرفاً از آنها بپرسیم «چه قدر مشروب می‌نوشید؟ (۱) کم (۲) متوسط (۳) زیاد؟» تعریف ما از میزان مشروب خوردن دانشجویان کارکنشی (عملیاتی) نشده است، اما اگر این گونه بپرسیم، تعریفی کارکنشی از میزان مشروب نوشیدن مشخص کرده‌ایم.

چند بار در هفته مشروب می‌نوشید؟ (۱) کمتر از ۳ بار (۲) بین ۳ تا ۶ بار (۳) بین ۷ تا ۱۰ بار (۴) بیشتر از ۱۰ بار.

(منبع: شفاف اندیشیدن)

 

کذب

نقطه‌ی مقابل «صدق». بنگرید به «صادق»

 

کلّیّه

بنگرید به «جزئیه»

 

کوشش اقناعی

هر کوششی برای اقناع دیگران به اینکه باوری را بپذیرند یا کاری را انجام دهند. کوشش اقناعی شامل استدلال صحیح، مغالطه و ترفندهای خطابی می‌شود.

بنگرید به استدلال، مغالطه، و ترفند خطابی.

 

گام

به هر یک از اقدام‌هایی که در کوشش اقناعی برای اقناع مخاطب صورت می‌پذیرد یکی از «گام»های آن کوشش اقناعی گفته می‌شود.

 

گران‌بار

واژه، یا گزاره، یا جمله، یا … که معناها یا مدعاهای بیشتری داشته باشد. هر چه یک گزاره گران‌بارتر باشد، اثباتِ آن به عنوان نتیجة استدلال دشوارتر است.

مثال:

این گزاره که «همه‌ی ایرانیان هنردوست هستند» گران‌بارتر از این گزاره است که «برخی از ایرانیان هنردوست هستند».

 

گروه آزمون

در تحقیقِ علّی، گروهی که عاملِ علّی در آن وجود دارد.

مثال:

فرض کنید یک روانشناس می‌خواهد درباره‌ی اثرگذاری نوع خاصی از درمان (مثلاً روان‌درمانی شناختی) تحقیق کند. به این منظور دو گروه درست می‌کند که یکی از آنها در معرض عامل عِلّی (روان‌درمانی شناختی) قرار می‌گیرد و گروه دیگر قرار نمی‌گیرد. به گروه اول «گروه آزمون» و به گروه دوم که برای مقایسه‌ی نتیجه‌ها تحت نظر قرار می‌گیرد «گروه کنترل» گفته می‌شود.

(منبع: شفاف اندیشیدن)

 

گروه کنترل

در تحقیق‌های علّی، گروهی است که عامل علّی در آن وجود ندارد.

بنگرید به «گروه آزمون»

(منبع: شفاف اندیشیدن)

 

گزاره

جمله یا بخشی از جمله که یک، و فقط یک اندیشة کامل، را بیان می‌کند که ممکن است صادق یا کاذب باشد.

به محتوای خبری جمله گزاره گفته می‌شود. گاه ممکن است دو جمله‌ی متفاوت گزاره‌ای یکسان را بیان کنند.

مثال: دو جمله‌ی «رئیس جمهور آمریکا در سال ۲۰۱۰ سیاه‌پوست بود» و «باراک اوباما سیاه‌پوست بود» یک گزاره را بیان می‌کنند.

(منبع: شفاف اندیشیدن و Kemp)

 

گزاره‌ی تحلیلی

گزاره‌ای که نفی آن جمله‌ای متناقض باشد. چنین جمله‌ای یا به اعتبار صورت منطقی خود صادق است (که در این حالت آن را صدق منطقی یا منطقاً ضروری می‌نامند) یا هم به اعتبار صورت منطقی و هم به اعتبار معنای اجزای آن.

مثال برای صدق منطقی:

«اگر باران می‌بارد، باران می‌بارد».

مثال برای صدق تحلیلی که صدق منطقی نیست:

«همه‌ی عزب‌ها غیرمتأهل هستند.»

(منبع: موحد)

 

گزاره‌ی حملی

به این چهار نوع گزاره، گزاره‌ی حملی گفته می‌شود:

همه‌ی الف‌ها ب هستند.

هیچ الف‌ی ب نیست.

برخی الف‌ها ب هستند.

برخی الف‌ها ب نیستند.

مثال:

همه‌ی درختان زیبا هستند.

هیچ درختی زیبا نیست.

برخی درختان زیبا هستند.

برخی درختان زیبا نیستند.

(منبع: شفاف اندیشیدن)

 

گزاره‌ی شرطی

گزاره‌هایی به شکل «اگر … آنگاه …» را گزاره‌ی شرطی می‌نامند.

مثال:

اگر آرزو مدرک کارشناسی را بگیرد، آنگاه می‌تواند در آزمون کارشناسی ارشد ثبت نام کند.

(منبع: شفاف اندیشیدن)

 

گزاره‌ی عطفی

گزاره‌ای به شکل «الف و ب»

مثال

«باران می‌آید و به گردش می‌رویم».

(منبع: شفاف اندیشیدن)

 

گزاره‌ی فصلی

گزاره‌ای به شکل «الف یا ب»

مثال:

باران می‌آید یا به گردش می‌رویم. (در زبان عادی: یا باران می‌آید یا به گردش می‌رویم)

(منبع: شفاف اندیشیدن)

 

گواهی

آنچه یک فرد درباره‌ی تجربه‌ی شخصی خودش می‌گوید «گواهی» نامیده می‌شود.

مثال:

یکی از دوستانتان که تازه از خیابان به خانه برگشته می‌گوید «همه‌ی خیابان‌های اطراف شلوغ است».

 

متمم

هر دسته‌ای یک متمم دارد که از همة چیزهایی تشکیل شده است که در آن دسته قرار نمی‌گیرند.

مثال:

دسته‌ی «حیوانات غیر‌ـ‌سگ» متمم دسته‌ی «سگ‌ها» است.

دسته‌ی «کسانی که در انتخابات شرکت نکرده‌اند» متمم دسته‌ی «کسانی که در انتخابات شرکت کرده‌اند» است.

(منبع: شفاف اندیشیدن)

 

مثال نقض

مثال نقض یک مدّعا چیز یا موقعیتی است که کذب مدّعا را اثبات می‌کند.

مثال:

اگر مدعای کسی این باشد که «همه‌ی اهالی اصفهان خوش‌اخلاق‌اند»، وجود یک اصفهانی بداخلاق مثال نقضی برای این مدعای او محسوب می‌شود

 

مدعا

آنچه ادعا می‌شود. در استدلال، آنچه استدلال‌کننده می‌خواهد ما باور کنیم. گاه، مساوی «نتیجه»‌ی استدلال.

 

مرجعیت

بنگرید به «آتوریته»

 

مشهورات

باورهایی که احتمالاً میان بیشتر عضوهای یک فرهنگ یا خرده‌فرهنگ مشترک است.

مثال:

برخی مشهورات در فرهنگ ایرانی: «باید به بزرگ‌ترها احترام گذاشت»، «پاکدامنی فضیلت است»، «دادن جهیزیه به فرزند دختر وظیفه‌ی والدین دختر است».

(منبع: شفاف اندیشیدن)

 

مصادره به مطلوب

مفروض انگاشتن نتیجة استدلال در مقدمه‌ها.

مثال:

  • در انجیل گفته شده که خدا وجود دارد.
  • انجیل کلام خداست و ممکن نیست خطایی در آن وجود داشته باشد.
  • پس، خدا وجود دارد

در این استدلال، استدلال‌کننده، نتیجه‌ی استدلال (اینکه خدا وجود دارد) را در مقدمه‌ی (۲) مفروض گرفته است.

 

معرفت

بنگرید به «شناخت»

 

معرفت‌شناسی

در فلسفه، به تحقیق درباره‌ی سرشت شناخت و توجیه «معرفت‌شناسی» گفته می‌شود؛ به‌ویژه، تحقیق درباره‌ی (۱) ویژگی‌هایی معرِف شناخت (۲) شرط‌ها یا منابع شناخت و (۳) حدود شناخت و توجیه.

(منبع: فرهنگ فلسفی کمبریج)

نیز بنگرید به «شناخت»

 

معناداریِ آماری

در استدلال عِلّی، اگر تفاوت میان گروه‌های کنترل و آزمون بزرگ‌تر از آن باشد که تصادفی بودنش محتمل باشد، آن تفاوت به لحاظِ آماری معنادار است.

مثال:

فرض کنید در یک تحقیق درباره‌ی اثرگذاری روان‌درمانی شناختی، دو گروه کنترل و آزمون (هر کدام ۱۰ نفر) درست شده است. از میان ۱۰ نفر که در گروه کنترل (کسانی که درمان شناختی در موردشان انجام نشده) حضور داشته‌اند فقط ۲ نفر بهبود یافته‌اند و از میان کسانی که در گروه آزمون حضور داشته‌اند (کسانی که درمان شناختی در موردشان انجام شده) فقط ۳ نفر بهبود یافته‌اند. در اینجا، تفاوت میان این دو معنادار نیست. اما، برای مثال، اگر از میان افراد گروه کنترل فقط یک نفر بهبود می‌یافت و از میان گروه آزمون ۷ نفر بهبود می‌یافتند، این تفاوت به لحاظ آماری معنادار می‌بود.

(منبع: شفاف اندیشیدن)

 

مغالطه

مغالطه معمولاً به دو معنا به کار می‌رود: «باور غلط» و «استدلال نادرست». در سنجشگرانه‌اندیشی کلمه‌ی «مغالطه» صرفاً به معنای دوم به کار می‌رود، بنابراین مغالطه صرفاً صفت «استدلال» است، نه «گزاره» یا «مدعا» یا «باور».

تفاوت با سفسطه: اگر کسی «بداند» که استدلالش مغالطه است و باز بکوشد با استفاده از آن استدلال دیگران را قانع کند مرتکب سفسطه شده است.

 

 

مغالطة علّت دانستن امر مقدّم

هنگامی رخ می‌دهد که بینگاریم چون ب بعد از الف رخ داده است الف علّت ب بوده است.

مثال:

ساسان، از وقتی که با علی دوست شده‌ای، بی‌ادب شده‌ای. دوستی با او باعث شده که ادب را فراموش کنی.

در اینجا «امر مقدم» چیست؟ «دوست شدن با علی». اما با آنکه «دوست شدن با علی» قبل از «بی‌ادب شدن» رخ داده، معلوم نیست «علت» آن باشد. پس این استدلال، مغالطه‌آمیز است.

(منبع: شفاف اندیشیدن)

 

مغالطه‌ی قمارباز

اینکه درباره‌ی رویدادهای تصادفی بگوییم که چون قبلاً به شیوه‌ی الف بوده‌اند، قاعدتاً بعد از این به شیوه‌ای دیگر خواهند بود. این در حالی است که، در مورد رویدادهای تصادفی، رویدادهای گذشته نمی‌توانند هیچ تأثیری بر پیش‌بینی رویدادهای آینده داشته باشند.

مثال:

دفعه‌های قبل که سکه را انداختم شیر آمد

پس حتماً این بار خط خواهد آمد.

این مغالطه است، چون شیر یا خط آمدن یک رویداد تصادفی است و اینکه در «شیر و خط»های قبلی شیر آمده، هیچ تأثیری بر دفعه‌های بعدی ندارد.

(منبع: شفاف اندیشیدن)

 

مفهومی‌سازی

مفهومی‌سازیِ الف یعنی ریختنِ الف در قالب مفهوم؛ یعنی الف را با استفاده از گروهی از مفهوم‌ها تفسیر کردن. برای مثال، می‌توانیم «سلامت روانی» را با مفهوم «رضایت از زندگی» یا «نداشتن اختلال روانی» مفهومی کنیم.

(منبع: تفکر نقادانه درباره‌ی مسائل اخلاقی)

 

مقدّم

بخشی از جمله‌ی شرطی که بیان‌گر «شرط کافی» است؛ بخش نخست جملة اگر … آنگاه.

مثال:

اگر امروز جمعه است، بیشتر مغازه‌ها تعطیل است.

در اینجا، «اگر امروز جمعه است» همان «مقدم» است.

(منبع: شفاف اندیشیدن)

 

مقدمه

در استدلال، به گزاره‌هایی که بر اساس آنها نتیجه را اثبات یا پشتیبانی می‌کنیم «مقدمه» گفته می‌شود.

مثال:

(۱) واکسن کرونا به احتمال ۸۰ درصد جلوی ابتلا به کرونا را می‌گیرد

(۲) راه‌های دیگر مقابله با کرونا حداکثر به احتمال ۳۰ درصد جلوی ابتلا به کرونا را می‌گیرند.

پس، واکسن کرونا بهترین راه برای جلوگیری از ابتلا به کروناست.

در اینجا جمله‌های (۱) و (۲) مقدمه‌های استدلال‌اند. (تذکر: اعداد کاملاً فرضی‌اند)

(منبع: شفاف اندیشیدن و Kemp)

 

مقدمه‌های پیونددار

اگر مقدمه‌های استدلال صرفاً «در کنار هم» بتوانند نتیجه را پشتیبانی کنند، به آن مقدمه‌ها مقدمه‌های پیونددار گفته می‌شود. نیز بنگرید به مقدمه‌های هم‌افزا.

مثال:

چاره‌ای نیست جز اینکه یا هزینه‌ها را کاهش دهیم یا مالیات‌ها را افزایش دهیم. نمی‌توانیم مالیات‌ها را افزایش دهیم، چون مردم همین الان هم احساس می‌کنند که بیش از اندازه مالیات می‌پردازند و اگر درآمد خالص مردم کاهش یابد اقتصاد آسیب خواهد دید. پس چاره‌ای نیست جز اینکه هزینه‌ها را کاهش دهیم.

در اینجا، نویسنده برای اثبات اینکه نمی‌توانیم مالیات‌ها را افزایش دهیم، دو مقدمه آورده است: اول اینکه «مردم همین الان هم احساس می‌کنند که بیش از اندازه مالیت می‌پردازند» و دوم اینکه «اگر درآمد خالص مرد کاهش یابد اقتصاد آسیب خواهد دید». در اینجا این دو مقدمه «هم‌افزا» هستند، چون حتی یکی از آنها هم به تنهایی می‌تواند پشتوانه‌ای برای نتیجه به دست دهد.

اما در همین استدلال، نویسنده برای اثبات اینکه «چاره‌ای نیست چز اینکه هزینه‌ها را کاهش دهیم» از دو مقدمه‌ی دیگر استفاده کرده است: اول اینکه «چاره‌ای نیست جز اینکه مالیات‌ها را افزایش دهیم یا هزینه‌ها را کاهش دهیم» (۱) و دوم اینکه «نمی‌توانیم مالیات‌ها را افزایش دهیم» (۲). سپس از کنار هم قرار دادن این دو نتیجه گرفته که «چاره‌ای نیست جز اینکه هزینه‌ها را کاهش دهیم». در اینجا مقدمه‌های (۱) و (۲) صرفاً‌ وقتی که «با هم» در نظر گرفته شوند (صرفاً‌ در رابطه با هم) می‌توانند نتیجه را پشتیبانی کنند. به این گونه مقدمه‌ها «پیونددار» می‌گوییم.

(منبع: شفاف اندیشیدن)

 

مقدمه‌ی عطفی

گزاره‌ی عطفی که به عنوان مقدمه‌ی استدلال مورد استفاده قرار گرفته است.

بنگرید به «گزاره‌ی عطفی»

 

مقدمه‌ی فصلی

گزاره‌ی فصلی که به عنوان مقدمه‌ی استدلال مورد استفاده قرار گرفته است.

بنگرید به «گزاره‌ی فصلی»

 

 

مقدمه‌های هم‌افزا

اگر مقدمه‌های استدلال مستقل باشند و هر کدام دلیلی جداگانه برای باور کردنِ نتیجه به دست می‌دهند، به آنها مقدمه‌های هم‌افزا می‌گوییم. توضیح و مثال در «مقدمه‌های پیونددار».

 

 

مقدمه‌ی بی‌ربط

مقدمه‌ای که نه به‌سودِ نتیجه است نه علیهِ آن. مقدمه‌ای که نویسنده شاید با هدف پشتیبانی نتیجه مطرح کرده، اما نمی‌تواند نقشی در پشتیبانی نتیجه داشته باشد.

مثال:

مسعود جایزه‌ی نوبل فیزیک برده است.

مسعود هزاران فالوور علاقه‌مند به فیزیک دارد.

پس، مسعود فیزیکدان بزرگی است.

در این مثال، مقدمه‌ی اول به پشتیبانی نتیجه ربط دارد، اما مقدمه‌ی دوم ربط ندارد.

(منبع: شفاف اندیشیدن)

 

 

مقدمه‌ی دارای ربط ایجابی

مقدمه‌ای که نتیجه را پشتیبانی می‌کند.

مثال:

هر استادی که به همه‌ی دانشجویان سیاه‌پوست خودش به دلیل سیاه‌پوست بودنشان نمره‌ی پایین بدهد احتمالاً است.

ساسان به همه‌ی دانشجویان سیاه‌پوست خودش نمره‌ی پایین می‌دهد.

پس: ساسان احتمالاً نژادپرست است.

(منبع: شفاف اندیشیدن)

 

مقدمة دارای ربط سلبی

مقدمه‌ای که در جهت ابطال نتیجه‌ی مورد نظر استدلال‌کننده عمل می‌کند. معمولاً در پاداستدلال‌ها رخ می‌دهد و به این منظور در استدلال مطرح می‌شود که استدلال‌کننده به آن پاسخ دهد و، به این ترتیب، بر نقدکنندگان خودش پیش‌دستی کرده و نقد آنها را پیشاپیش پاسخ دهد. (بنگرید به «پاداستدلال»)

(منبع: شفاف اندیشیدن)

 

مقوله

به هر رده از رده‌های مفاهیم که نشان‌دهنده‌ی تقسیم‌های بنیادی میان مفاهیم است، یک مقوله می‌گویند. هنگامی که می‌گوییم دو شیء به دو مقوله‌ی مختلف متعلق‌اند، منظورمان این است که در بنیاد با هم متفاوت‌اند.

(منبع: موحد)

بیان ساده‌تر:

مقولة یک چیز مشخص می‌کند که آن چیز از چه سنخی است و به چه دسته‌ای تعلق دارد.

مثال:

کتاب از مقوله‌ی محصولات فرهنگی است.

فوتبال از مقوله‌ی ورزش است.

 

مناسبت

مناسب‌بودن. یکی از سنجه‌های فکری است. هر سخن و پرسش و گزاره‌ای که هنگام بحث‌کردن یا اندیشیدن مطرح می‌شود باید علاوه بر درستی، دقت، و … مناسبت هم داشته باشد؛ یعنی اولاً ربط داشته باشد و ثانیاً بر سرنوشت بحث تأثیر بگذارد (اهمیت داشته باشد).

(منبع: تفکر نقادانه درباره‌ی مسائل اخلاقی)

 

منطق

علم عام استنتاج. معمولاً میان منطق قیاسی و استقرایی فرق می‌گذارند. در منطق قیاسی، مجموعه‌ای از مقدمه‌ها ما را لزوماً به نتیجه‌ای می‌رسانند و در صورتی که همه‌ی مقدمه‌ها صادق باشند ممکن نیست نتیجه کاذب باشد. در منطق استقرایی، مقدمه‌ها نتیجه را پشتیبانی می‌کنند اما امکان کذب نتیجه منتفی نیست.

(منبع: فرهنگ فلسفی آکسفورد)

 

منطق؛ سنجه‌ی

یکی از سنجه‌های فکری جهان‌رواست. یک اندیشه در صورتی با سنجه‌ی منطق تطبیق می‌کند که اولاً ناهمساز نباشد و ثانیاً در استدلال‌های آن موازین استدلال صحیح رعایت شده باشند.

 

منطق حملی

بخشی از منطق که به ارزش‌گذاری استدلال‌های حملی یا قیاس‌های حملی اختصاص دارد.

بنگرید به «استدلال حملی»

 

منفعت خودی

منفعت شخصی و/یا گروهی. وقتی گفته می‌شود که پای منافع خودی در میان است، مقصود این است که شخص یا گروهی در پی آن هستند که منافع خودشان را، به قیمت نادیده‌گرفتن نیازها و پایمال‌کردن حق دیگران، تأمین کنند. چنانکه روشن است،‌ «منفعت خودی» گسترده‌تر از «منفعت شخصی» است.

مثال:

گروه‌هایی که با سیاستمداران لابی می‌کنند هدفشان این است که، با تأثیرگذاری بر قانون یا سیاست‌های کشور، به پول، قدرت، یا منافع دیگر دست یابند. اصطلاح «منافع خودی» در برابر اصطلاح «منافع همگانی» به کار می‌رود. برای مثال، حفاظت از محیط زیست یا مبارزه با گرمایش زمین یک «منفعت همگانی» است، اما آسان‌گیری برای کارخانه‌هایی که از سوخت فسیلی استفاده می‌کنند یک «منفعت خودی» است؛ و برخی گروه‌ها، برای تأمین این منفعت خودی، با سیاستمداران لابی می‌کنند تا صنایعی که از سوخت فسیلی استفاده می‌کنند محدود نشوند. مثال دیگر: تولید خودروهایی با امنیت پایین. تولید چنین خودروهایی، تقریباً در هر کشوری، بر خلاف منفعت همگانی است، اما سود بیشتری برای برخی خودروسازان به همراه دارد و منفعت خودی برخی گروه‌ها را تأمین می‌کند؛ به همین دلیل، آن گروه‌ها می‌کوشند تا مانعِ تصویب یا اجرای قانون‌هایی شوند که خودروسازان را مجبور به بالابردن استانداردهای امنیتی می‌کنند.

(منبع: چگونه سوگیری و تبلیغات را در رسانه‌ها تشخیص دهیم)

 

موجه

مفهومی محوری در معرفت‌شناسی و اخلاق‌شناسی. یک عمل یا باور موجه است، اگر در برابر تأمل و موشکافی سنجشگرانه تاب بیاورد [انجام‌دهنده‌ی عمل یا دارنده‌ی باور بتواند پاسخ موشکافی‌های سنجشگرانه را بدهد] که، در این صورت، ایرادی به فردی که آن عمل را انجام داده یا آن باور را دارد وارد نیست.

(منبع: فرهنگ فلسفی آکسفورد)

توجیه در سنجشگرانه‌اندیشی و معرفت‌شناسی بار مثبت دارد (بر خلاف برخی کاربردهای روزمره‌ی آن در زبان فارسی).

 

موجبه

گزاره‌هایی با صورتِ زیر:

همه‌ی الف‌ها ب هستند.

برخی الف‌ها ب هستند.

موجبه نقطه‌ی مقابل «سالبه» است. به گزاره‌هایی با صورت زیر گزاره‌های سالبه می‌گوییم:

هیچ الف‌ی ب نیست.

برخی الف‌ها ب نیستند.

(منبع: شفاف اندیشیدن)

 

نامعتبر

استدلالی که به‌سبب صورت منطقی‌اش غیر قابل قبول است.

مثال:

اگر باران ببارد زمین خیس می‌شود.

زمین خیس است.

پس: باران باریده است.

در اینجا، تالی جمله‌ی شرطی (زمین خیس می‌شود) تصدیق شده و از آن نتیجه گرفته شده که مقدم جمله‌ی شرطی (باران باریده است) صادق است. (بنگرید به «تالی»، «جمله‌ی شرطی»، «مقدم»)

 

ناهمساز

بنگرید به «همساز»

 

نتیجه

چیزی که یک استدلال می‌خواهد مخاطب آن را باور کند؛ چیزی که یک استدلال می‌خواهد آن را پشتیبانی یا اثبات کند.

مثال:

سیاستمداران به اخلاق اهمیت نمی‌دهند.

دونالد ترامپ سیاستمدار است.

پس: دونالد ترامپ به اخلاق اهمیت نمی‌دهد.

(منبع: شفاف اندیشیدن)

 

نشان‌واژه

واژه‌ها و عبارت‌هایی که کلیدهایی دربارة رابطة منطقی میان گزاره‌های یک قطعه به دست می‌دهند و، از این طریق، کمک می‌کنند تا (اولاً) بفهمیم آن قطعه حاوی استدلال هست یا نه و (ثانیاً) رابطه‌ی میان اجزای آن استدلال را بفهمیم (بفهمیم کدام مقدمه است و کدام نتیجه).

مثال:

واژه‌ها و عبارت‌هایی واژه‌هایی مثل «چون» و «زیرا» و «به این دلیل که» و «با توجه به اینکه» و … .

(منبع: شفاف اندیشیدن)

 

نظرگاه

جای نگریستن؛ موقعیتی که از آن به چیزها نگاه می‌کنیم. عامل‌های گوناگونی نظرگاه ما را تشکیل می‌دهند (یا بر آن اثر می‌گذارند). برای مثال، دغدغه‌های ما، دلبستگی‌های‌ ما، دانش ما، و تجربه‌هایی که از سر گذرانده‌ایم ما را در موقعیت ویژه‌ای برای نگریستن به چیزها قرار می‌دهد.

(منبع: مفهوم‌ها و ابزارهای تفکر نقادانه)

 

نقیض

بنگرید به «تناقض»

 

نمونه

در استدلالِ تجربی، به موردهایی گفته می‌شود که از آنها تجربه داریم. «نمونه» در استدلال تجربی، موضوع مقدمه است.

مثال:

همه‌ی گربه‌هایی که تاکنون دیده‌ام بامزه‌اند، پس همه‌ی گربه‌ها بامزه‌اند.

در اینجا نمونه‌ی ما «گربه‌هایی که تاکنون دیده‌ام» است، چون اینها موردهایی‌اند که از آنها تجربه دارم.

(منبع: شفاف اندیشیدن)

 

نمونة تصادفی

در نمونة تصادفی، هر عضوِ جامعه از شانس برابر برای انتخاب شدن برخوردار است.

مثال:

اگر در یک تحقیق جامعه‌شناختی درباره‌ی مردم ایران، نمونه‌ی خود را صرفاً از مردم تهران انتخاب کنیم، نمونه‌ی ما تصادفی نیست.

(منبع: شفاف اندیشیدن)

 

نمونة لایه‌بندی‌شده

نمونه‌ای که ترکیب‌بندی‌اش به گونه‌ای است که بازتاب‌دهندة دسته‌بندی‌های دیگری است که می‌دانیم در جامعه وجود دارند.

مثال:

اگر بخواهیم تحقیقی جامعه‌شناختی درباره‌ی کل مردم تهران انجام دهیم، اما نمونه‌ی ما صرفاً شامل مردان متأهل باشد، نمونه‌ی ما «لایه‌بندی‌شده» نیست، زیرا ترکیب‌بندی جامعه‌ی تحقیق ما (بنگرید به جامعه) به گونه‌ی دیگری است و صرفاً شامل مردان متأهل نمی‌شود.

(منبع: شفاف اندیشیدن)

 

واقعیت خام

واقعیتی که هنوز سازمان‌دهی و تفسیر نشده است.

 

واگرا

متفاوت؛ دارای جهت‌گیری‌های مختلف؛ دورشونده. پرسش‌های واگرا پرسش‌هایی هستند که نه یک پاسخ صحیحِ مشخص دارند و نه یک راه مشخص برای یافتن پاسخ آنها وجود دارد. پرسش‌های هم‌گرا پرسش‌هایی هستند که یک پاسخ صحیح مشخص دارند و راه مشخصی نیز برای یافتن آن پاسخ وجود دارد. برای مثال، این پرسش که «پایتخت ایران در نیمة دوم قرن بیستم میلادی کدام شهر بود؟» یک پرسش هم‌گراست، اما این پرسش که «رنج زندگی بیشتر است یا لذت آن؟» یک پرسش واگراست.

(منبع: تفکر نقادانه درباره‌ی مسائل اخلاقی)

 

وجه شباهت؛ در استدلال تمثیلی

‌ شباهت (یا شباهت‌های) شناخته‌شدة میان فرع و اصل است که مبنای نتیجه‌گیری در استدلال تمثیلی قرار می‌گیرد.

برای توضیح و مثال، بنگرید به «استدلال تمثیلی»

 

وضع مقدم

استدلالی که در آن مقدم، شرط کافی، تصدیق می‌شود. (بنگرید به «مقدم» و «شرط کافی»)

مثال:

اگر تلاش نکنی موفق نمی‌شوی

تلاش نمی‌کنی

پس موفق نخواهی شد.

در اینجا، مقدم که شرط کافی است تصدیق شده است.

(منبع: شفاف اندیشیدن)

 

ویژگی هدف؛ در استدلال تمثیلی و استدلال تجربی

ویژگی‌ای که در استدلال تمثیلی در «اصل» وجود دارد و در استدلال‌های تجربی در «نمونه» وجود دارد (و در مقدمة استدلال تمثیلی یا تجربی به آن اشاره شده است). این ویژگی، در استدلال‌های تمثیلی از اصل به فرع تسری داده می‌شود و در استدلال‌های تجربی از نمونه به جامعه.

مثال. این استدلال تمثیلی را در نظر بگیرید:

انسان‌ها را نباید زندانی کرد.

حیوان‌ها نیز درست مثل انسان‌ها از زندانی شدن رنج می‌برند.

بنابراین: حیوان‌ها را نیز نباید زندانی کرد.

در اینجا اینکه «نباید زندانی شوند» ویژگی هدف است.

(منبع: شفاف اندیشیدن)

 

هم‌ارزش

گزاره‌های هم‌ارزش مطلبِ یکسانی را به شیوه‌های گوناگون می‌گویند.

مثال: دو گزاره‌ی «برخی حیوانات اسب‌اند» و «همه‌ی اسب‌ها حیوان‌اند» هم‌ارزش‌اند.

(منبع: شفاف اندیشیدن)

 

همانندپنداری نادرست

مغالطه‌ای است که هنگامی رخ می‌دهد که کسی این واقعیت را نادیده می‌گیرد که چند تفاوتِ غیر‌ـ‌معنادار می‌توانند به تفاوتی معنادار بالغ شوند. مغالطة همانندپنداری نادرست زمانی رخ می‌دهد که کسی ادعا کند چون نمی‌توان میان دو پدیده مرز معینی ترسیم کرد، اساساً هیچ مرزی نمی‌توان میانشان ترسیم کرد.

مثال:

مثالِ شناخته‌‌شده‌ای که در این مورد به کار می‌رود مثال کچلی است. همة ما قبول داریم که کسی که هیچ مویی روی سرش ندارد کچل است. اگر یک تار مو روی سرش داشته باشد، باز هم او را کچل خواهیم دانست. اگر دو تار مو یا حتی دویست تار مو داشته باشد، باز هم او را کچل خواهیم دانست: انسان‌هایی که کچل نیستند هزاران تار مو دارند. پس روشن است که هیچ‌گاه تفاوت میان کچل و غیرکچل یک تار مو نیست. بنابراین، می‌توانیم نتیجه بگیریم که همة انسان‌ها کچل‌اند. در اینجا چه ایرادی وجود دارد؟ استدلال فوق واقعیتی را نادیده می‌گیرد: درست است که یک تار مو هیچ‌گاه تفاوتی ایجاد نمی‌کند، امّا تأثیر انباشتی موهای فراوان تفاوت ایجاد می‌کند. کسانی هستند که ما آنها را قاطعانه کچل می‌دانیم. کسانی هم هستند که آنها را قاطعانه مودار می‌دانیم. احتمالاً افرادی هم هستند که وضعیت مبهمی دارند و ما دربارة اینکه آنها را کچل بدانیم یا غیرکچل توافقی نداریم. اما صرفِ اینکه افرادی با وضعیت مبهم وجود دارند بدان معنا نیست که وضعیتِ همه مبهم است.

(منبع: شفاف اندیشیدن)

 

همبستگی

دو چیز (مثلاً الف و ب) همبسته‌اند اگر در کنار هم یافت شوند. وقتی دو چیز همبسته‌اند نمی‌توان بلافاصله نتیجه گرفت که یکی از آنها علّت و دیگری معلول است.

مثال:

وجود چتر در ماشین‌ها و افزایش تصادف‌های رانندگی دو پدیده‌ی همبسته‌اند، اما نمی‌توان نتیجه گرفت که وجود چتر در ماشین‌ها علت افزایش تصادف‌های رانندگی است. در اینجا، هر دو پدیده علت دیگری دارند: بارندگی.

(منبع: شفاف اندیشیدن و Kemp)

 

همسازی

انسجام؛ سازگاری. اگر یک نظریه، استدلال، یا … یک‌دست باشد، به این معناست که اجزای آن نظریه، استدلال، یا … با هم سازگاری و هم‌خوانی دارند و صدق هیچ یک از اجزای آن با صدق اجزای دیگر تعارض ندارد.

(منبع: تفکر نقادانه درباره‌ی مسائل اخلاقی)

 

همگامی فکری

آگاهی از اینکه لازم است، با استفاده از نیروی تخیلمان، خودرا جای دیگران بگذاریم تا بتوانیم آنها را واقعاً بفهمیم؛ نقطه‌ی مقابل این گرایش که دریافت‌های اولیه‌ یا باورها یا شهودهای خود را عین حقیقت بدانیم و دوری و نزدیکی دیگران به حقیقت را بر اساس دوری و نزدیکی‌شان به دریافت‌های اولیه، باورها، و شهودهای خودمان تعیین کنیم.

(منبع: چگونه سوگیری و تبلیغات را در رسانه‌ها تشخیص دهیم)

 

هم‌گرا

بنگرید به «واگرا»

 

 

 

منابع:

شفاف اندیشیدن، ژیل لوبلان، ترجمه‌ی مهدی خسروانی، نشر نو (چاپ دوم در دست انتشار)

اندیشیدن؛ گام نخست در تفکر نقادانه، نایجل واربرتن، ترجمه‌ی مهدی خسروانی، انتشارات علمی و فرهنگی

مفهوم‌ها و ابزارهای تفکر نقادانه، ریچارد پل و لیندا الدر، بازنویسی مهدی خسروانی، نشر نو

چگونه سوگیری و تبلیغات را در رسانه‌ها تشخیص دهیم، ریچارد پل و لیندا الدر، ترجمه‌ی مهدی خسروانی، نشر نو

تفکر نقادانه درباره‌ی مسائل اخلاقی، ریچارد پل و لیندا الدر، ترجمه‌ی مهدی خسروانی، نشر نو (در دست انتشار)

واژه‌نامه‌ی توصیفی منطق، ضیاء موحد، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی

 

Audi, Robert (ed), The Cambridge Dictionary of Philosophy, Cambridge Uneversity Press

Blackburn, Simon, A Dictionary of Philosophy, Oxford University Press

Howard, Jonathan, Cognitive Errors and Diagnostic Mistakes: A Case-Based Guide to Critical Thinking in Medicine, Springer

Kemp, Gary & Bowell, Tracy, Critical Thinking: A Concise Guide, Routledge

Proudfoot, Michael & Lacey, A. R, The Routledge Dictionary of Philosophy, Routledge

Stanford Encyclopedia of Philosophy, Principal Editor: Edward N. Zalta

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *