یکی از مفاهیم منفی در سنجشگرانه‌اندیشی (تفکر نقادانه) «همه‌چیزدانی» است. همه‌چیزدانی (universal expertise) یعنی اینکه خبره بودن در یک زمینه را نشانه‌ی خبره بودن در یک زمینه‌ی نامربوط بدانیم. کسانی که در یک زمینه تبحر دارند، بسیاری اوقات، بااطمینان، درباره‌ی زمینه‌های دیگری که در آنها آگاهی بسیار کمتری دارند اظهار نظر می‌کنند.

افراد ناآگاه جامعه ممکن است به این انگاشته‌ (پیش‌فرض) اتکاناپذیر تکیه کنند که چون کسی در یک حوزه‌ی خاص چهره‌ی شناخته شده و مرجع است، حتماً قادر است با همان مرجعیت درباره‌ی هر موضوع دیگری صحبت کند. اما این انگاشته که کسی می‌تواند در همه‌ی زمینه‌ها کارشناس باشد مطمئناً نادرست است؛‌ این انگاشته نیز غالباً نادرست است که فردی که در یک زمینه کارشناس است، در زمینه‌های نامربوطِ دیگر نیز مرجع است. تنها دلیل برای اعتماد به کارشناسان این است که آنان در زمینه‌ای که اظهار نظر می‌کنند تخصص دارند.

برای نمونه، تردیدی نیست که آلبرت آینشتاین یک فیزیکدان بزرگ بود. باید اظهارنظرهای او را در مورد فیزیک و البته در مورد موضوعات مرتبط با فیزیک بسیار جدی بگیریم. اما دلیلی ندارد که فکر کنیم چون او یک فیزیکدان نابغه بوده، باید اظهارنظرهای او را در مورد ماهیت جامعه نیز موثق بدانیم. هیچ ارتباط آشکاری بین مطالعه‌ی فیزیک و مطالعه‌ی جامعه‌ی انسانی وجود ندارد. مسلماً او انسان بسیار باهوشی بوده است، اما عمر هر انسانی کوتاه است و در نتیجه بسیاری از افرادی که بسیار باهوشند در طیف وسیعی از موضوعات اطلاعات نسبتاً اندکی دارند. این سخن بیش از همه زمانی صادق است که زمینه‌ی مورد نظر، بیش از کاربردِ مهارت‌های عمومی اندیشیدن، به دانش گسترده نیاز داشته باشد. به هیچ وجه امکان ندارد که  کسی در همه‌ی موضوعات کارشناس باشد.

برگرفته از کتاب اندیشیدن، نوشته‌ی نایجل واربرتون، ترجمه‌ی مهدی خسروانی