اهمیت سیاسی تفکر نقادانه

(۱) هیچ وضعیت سیاسی‌ای در طول تاریخ پایدار نمانده و در آینده نیز نخواهد ماند؛ این یک قانون استثناناپذیر است؛ درست مثل اینکه «خورشید هیچ‌گاه از مغرب طلوع نکرده و در آینده نیز نخواهد کرد». کم نبوده‌اند صاحبان قدرتی که (با چشم‌پوشی احمقانه از قانون فوق) می‌خواسته‌اند نوعی از وضعیتِ سیاسی (که از نظر خودشان مطلوب بوده است) را «ابدی» کنند. و البته سرانجام همه‌ی آنان بر همگان آشکار است.

(۲) همه‌ی پرسشی که درباره‌ی آینده‌ی سیاسی یک کشور (یا آینده‌ی سیاسی جهان) می‌توان مطرح کرد، مربوط به «جهت‌گیری» دگرگونی سیاسی است. اینکه دگرگونی‌های سیاسی باید به کدام سو برود و چگونه می‌توان دگرگونی‌های سیاسی را به آن سو سوق داد.

(۳) در بیشتر تحولات سیاسی بنیادین، مردم نقش اساسی را بازی می‌کنند؛ یا از طریق «کنش»شان، یا از طریق «بی‌کنشی»شان. حتی هنگامی که یک تحول سیاسی توسط دست‌های توطئه‌گر پشت پرده هدایت می‌شود، بخشی از «نقشه»ی آن دست‌های پشت پرده، ناگزیر، دستکاری یا شکل دادن به «اراده»ی مردم است. با این حال، غالباً کمترین سود و بیشترین زیان تحولات سیاسی نصیب مردم می‌شود.

(۴) هر قدر که نقش نیروهای ضدمردمی و قدرت فیزیکی آنها را در جهت‌‌دهی به تحولات سیاسی پررنگ بدانیم، باز باید بپذیریم که همیشه پای یک یا چند فریب بزرگ، مسخ عظیم، ربودن هشیاری، در کار است؛ فریب و مسخ و ربایشی دوران‌ساز در بزنگاهی سرنوشت‌ساز.

(۵) فریب‌ها و مسخ‌ها و شیّادی‌ها همواره با بهره‌گیری از ویژگی‌ها و عادت‌ها و الگوهای ذهنیِ بیمارگونه‌ی مخاطب امکان‌پذیر می‌شوند؛ ویژگی‌هایی همچون ساده‌لوحی، تعصب‌، دنباله‌روی فکری، بزدلی فکری (ترس از نه گفتن)، تنبلی فکری، احساساتی‌گری، تعصب، استدلال‌گریزی و … .

(۶) بسیاری از دانش‌های بشری، خصوصاً دانش‌های فلسفی، می‌توانند به ریشه‌کن کردن این ویژگی‌ها و … کمک کنند اما هیچ یک از این دانش‌ها، به اندازه‌ی سنجشگرانه‌اندیشی (تفکر نقّادانه)، به صورت «مستقیم» به سراغ این ویژگی‌ها و الگوهای بیمارگونه نمی‌رود. سنجشگرانه‌اندیشی، به نظر من، چشم اسفندیار «فریب» را نشانه می‌رود.

سنجشگرانه‌اندیشی با تقویت روحیه‌ی استدلال‌گرایی، توانمندسازی افراد در تشخیص مغالطه‌ها و ترفندهای خطابی، و ایجاد فضیلت‌هایی همچون استقلال و پشتکار و شهامت فکری، و … فریب‌دادن و مسخ‌کردن افراد جامعه را دشوار می‌کند و اجازه نمی‌دهد اندیشه و اراده‌ی آنها در بزنگاه‌های سیاسی همچون موم در دست فریبکاران و شیادان باشد. به نظرم، همین کافی‌ست تا سنجشگرانه‌اندیشی را نه فقط یک «علت مُعِدّه» بلکه یک ضرورت برای هر نوع تحول سیاسی مطلوب بدانیم.

 

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *